پندارجونپندارجون، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

پندارعسلی و مامان و باباش

سی و پنج ماهگی قندعسل

1393/5/20 17:43
نویسنده : مامان مریم
1,755 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم

چند روز از اومدن ما به تهران گذشته و حسابی دلت برا بابا ابراهیم تنگ شده.

سعی کردم این چند روز همش ببرمت پارک و گردش تا سرگرم باشی و دلتنگی کمرنگ بشه.

چهارشنبه شب بردمت به پارک فدک.شبی که پا به سی و پنج ماهگی گذاشتی با دایی مجید بردمت دنیای بازی(خیابان شریعتی)و کلی برا خودت بازی کردی.بعد هم برا شام به  پارک نزدیک امامزاده صالح رفتیم و شام خوشمره ای که مامانا درست کرده بود رو خوردیم.

روز جمعه هم به خونه خاله فاطمه و عمو علیرضا رفیتم تا با دوقلوها بازی کنی.شنبه هم رفتیم خونه خاله شیرین دوست دوران دانشگاه مامان.من و خاله شیرین و خاله آنا هم اتاقی بودیم تو خوابگاه یادش بخیر... خاله آنا هماهنگ کرده بود که همدیگه رو ببینیم.بعد از 9سال من خاله شیرین رو دیدم.خاله شیرین یه دختر ناز به اسم روژینا داره.

امشب هم قراره بریم خونه عمو مهدی(پسر عمه مامانی)تا با علیرضا پسرشون بازی کنی.

خلاصه که همه هم و غم من شده تفریح و سرگرمی پسرکم تا دوری از بابایی اذیتش نکنه.

اینم عکسای این چند روز:

 

پسندها (4)

نظرات (4)

سارا
15 شهریور 93 10:36
سلام خوشحالم که حالتون خوبه و اوضاع رو به راه امیدورارم که همیشه موفق باشید پیشاپیش تولد پندار جون مبارک سلام گلم ممنون که به فکرمون هستی
بنفشه ومهدی
15 شهریور 93 23:48
خاله جون پیشاپیش تولدت مبارککککککککک مرسی مهلا جان
زن عمو ریحانه
17 شهریور 93 10:13
تولدت مبارک عزیزم
مامان آرمین
8 مهر 93 12:42
مریم جون خیلی دوستت دارم به نظر میاد مامان خیلی خوب برای پندار و همسر خیلی مهربونی برای بابای پندار هستی همیشه شاد و سلامت باشی سلام عزیزم خوبی ممنون نه بابا اینجویا که شما میگی نیستم شما لطف داری فقط آدرس وبلاگت رو بزار برام