پندارجونپندارجون، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

پندارعسلی و مامان و باباش

اندر احوالات پندار

1393/8/26 16:47
نویسنده : مامان مریم
1,010 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل قشنگم

اومدم برات از کارهایی که انجام میدی و حرفایی که میزنی و همشون بامزه هستند بگم.niniweblog.com

علائق پندار:

سریال مورد علاقه :پایتخت 1،2،3

شخصیت مورد علاقه: تقی،ارسطو،بهبود

ورزش مورد علاقه:کشتی،تیراندازیniniweblog.com ،تیر اندازی با کمان،تنیس روی میزniniweblog.com

سازه های مورد علاقه:گنبد گلدسته مساجد

کارتن مورد علاقه:مستر بین

شخصیت کارتونی مورد علاقه:اسپایدر من (به قول خودش اسپایدر قند)!!!

niniweblog.com

یه دفعه داشتم برات صحبت می کردم و از بزرگ شدن آدمها می گفتم.گفتم آدم بزرگ میشه میره سرکار... شما هم گفتی نه من دوست دارم بزرگ شدم مثل شما بشم.گفتم یعنی چی؟ شما هم گفتی آدم بزرگ میشه مادر میشه!!!niniweblog.com

یه دفعه داشتم به دستم روغن میزدم،شما گفتی به دست منم بزن.گفتم مامان این روغن بچگونه نیست،شما هم سریع گفتی آهان فهمیدم این روغن مامانگونه است!!!niniweblog.com

یه دفعه باز داشتیم راجع به بزرگ شدن صحبت میکردیم و من گفتم شما بزرگ بشی میری دانشگاه و شما خیلی جدی گفتی نه من بزرگ بشم اول بابا میشم بعد میرم دانشگاه!!!niniweblog.com

یه روز عصر داشتم برات نسکافه درست میکردم و شما پودر شیر رو دیدی و پرسیدی مامان این چیه منم گفتم شیر خشک و شما رفتی تو فکر و بعد پرسیدی مامان شیر نرم هم داریم ؟!!!niniweblog.com

یه روز صبح تو حیاط داشتی مورچه ها و عنکبوت کوچولوها رو نگاه میکردی و به اکتشافاتت می رسیدی چند دقیقه گذشت بدو بدو اومدی داخل و گفتی مامان مامان بیا یه مورچه تو حیاط داشت می میرید(می مرد)و من نمیدونستم بخندم یا بیام اونو ببینیم!!!niniweblog.com

niniweblog.com

یه تبلیغ هست مال برنج آق بانو میگه هم آقا و هم بانو بفرمایید آق بانو،شما میگی هم آقا و هم بانو بفرمایید آلبالو!!!niniweblog.com

یه شب با موتور عمو اسماعیل پشت چراغ قرمز منتظر بودیم که یهو هیجان زده فریاد کشیدی مامان مامان ساجده ساجده!منم گفتم مامان ساجده تهرانه اینجا نیست.شما هم اتومبیلی رو نشونم دادی که جلوتر از ما پشت چراغ توقف کرده بود.بعله درسته ماشین ام وی ام بود درست همرنگ ماشین ساجده اینا(ماشالله به حواس جمع گل پسرم).niniweblog.com

عصرها گاهی اوقات میشینی و دو سه تا برگه با یه خودکار میزاری جلوت و با ماشین حساب مشغول حساب کتاب میشی و میگی:

پلاک ماشین   23 تومن

انبار داری       6تومن

پول حمید      9تومن

اگر من یا بابا صحبت کنیم خیلی جدی میگی ساکت باشید niniweblog.comدارم حساب کتاب گورمک می کنم پول هام قاطی میشهniniweblog.com(به گمرک میگی گورمک).

niniweblog.com

تو روزهای تاسوعا و عاشورا برامون چندبار غذای نذری آوردند و شما نوش جان کردی و پرسیدی این غذا چیه؟ منم به شما توضیح دادم که این غذا نذریه،من درستش نکردم.حالا اینو داشته باش :صبح ها گاهی میشی مامان بزی و به شنگول و منگول میگی بچه های خوب و نازنین تو خونه باشید من برم غذا بیارم براتون.دو سه روز از عاشورا گذشته بود که یه روز صبح که طبق معمول مامان بزی شده بودی به بچه هات گفتی بچه های خوب و نازنین تو خونه بمونید تا من برم براتون غذای نذری بیارم بخورید!!! و من توی اتاق از خنده روده بر شدم.

به شدت غرور داری،هیچوقت نمیگی من فلان چیزو میخوام یا این کار رو برام انجام بدید.

مثلا وقتی میخوای توپت رو ازم بگیری برا بازی،خیلی ماهرانه و خونسرد میای میگی توپم گریه میکنه،میگه پندار بیاد با من بازی کنه.

یا وقتی بستنی میخوای به بابایی میگی آهان فهمیدم دلت میخواد بری برا من بستنی بخری آره؟!!!

niniweblog.com

شبهای عزاداری اکثرا با موتور عمو اسماعیل می رفتیم هیات،هوا هم سرد بود یک شب شما یکم سرما خورده بودی،منم به همین خاطر دوتا شلوار پات کردم.شما با تعجب گفتی چرا دوتا شلوار پام میکنی؟منم بهت توضیح دادم که هوا سرده و شما سرماخوردی باید لباست زیاد باشه.از اون روز دیگه به این شلوار مخمل طوسیه میگی شلوار سرماخوردگی!!! و میگی من سرماخودگی ام.niniweblog.com

خدا نکنه من از دهنم در بره که حال ندارم یا خسته ام.شما بدو بدو میری تو کابینت شیشه عرق نعنا رو میاری و  تو حلق من بدبخت خالی میکنی و میگی بخور بخور ببین حال نداری میمیری ها!!!niniweblog.com

گوشی بابا رو هم که برمیداری میگی میخوام تو واتس آپم پیام بدم به دوستم و عکس دانلود کنم!!!niniweblog.com

زنعمو نسرین قراره برامون نی نی بیاره البته 8 ماه دیگه و شما امروز به من میگی پس این نی نی عمو اسماعیل چی شد؟حوصله ام سر رفت کی میاد؟!!!niniweblog.com

الهی مامان فدای شیرین زیونی های تو بشم قند عسلhttp://www.freesmile.ir/smiles/611813_6joq4o.gif

 

 

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (1)

دایی مجید
27 آبان 93 10:28
ماشالله ماشالله بش بگید ماشالله مرسی دایی جون