حس خوب
سلام
خوبی جیگر گوشه؟
امیدوارم توی این یک ماه و هفت روز وظیفه مادری ام رو به خوبی انجام داده باشم.اگر یه موقع ها خسته شدم و یا نتونستم اونطور که باید بهت رسیدگی کنم ازت معذرت میخوام مامانی.
این چند روز همش روزها مجبور به تنها گذاشتنت شدم تا برای پیدا کردن خونه با بابا بریم بیرون.
وقتی برمیگشتم اینقدر دلم برات تنگ شده بود که نمیتونم توصیف کنم. شما هم بهونه مامانو میگرفتی و تا میامدی بغلم آروم میشدی و با اون چشمای نازت مظلومانه نگام میکردی. یه جورایی خجالت میکشیدم نگات کنم چون خیلی عذاب وجدان داشتم.
جالب اینجاست که بعد اینهمه رفتن و گشتن امروز صاحبخونه راضی شده همین جا بمونیم و اینهمه پرس و جو بیهوده بوده.(خدا رو شکر که مجبور به جابجایی نیستیم چون توی این شرایط واقعا سخته).
اومدم بگم خیلی حس خوبیه آدم بدونه کسی هست که نفسش به نفس آدم بند باشه . نفس مامان، سعی میکنم بهتر از قبل باشم و بتونم توقعات پسرمو بر آورده کنم .
زندگی مامان،تا موقعی که دنیا نیومده بودی دلم میخواست زودی دنیا بیای تا صورت ماهت رو ببینم.حالا هم که اومدی دلم میخواد زودی بزرگتر بشی تا باهم دیگه بریم پارک ،گردش،توپ بازی...
مامانی عاشقتم .یه موقع ها که خوابیدی با اینکه خیلی خوابم میاد یا کار دارم میشینم و نگاهت میکنم و خدا رو هزاران بار شکر میکنم که یه دسته گل سالم و زیبا بهم داده.