پندارجونپندارجون، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

پندارعسلی و مامان و باباش

سفرنامه پندار

1391/1/17 20:59
نویسنده : مامان مریم
3,433 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه دوستان و عزیزان

سال نو مجدد مبارک

خدمت شما عزیزان همراه عارضم که ما امسال بخاطر عروسی عمو اسماعیل برنامه سفر نداشتیم، اما بعد از عروسی ، بابا رضا ما رو با خودشون راهی سفر کردند.

مقصد ما کرمانشاه بود بین راه متوجه شدیم عمو افشین هم داره میره کرمانشاه، هماهنگ شدیم و باهم ادامه مسیر رو طی کردیم .

دایی مجید یه دوست داره که تو خوابگاه باهم هستند و منزلشون اسلام آباد غربه .

با ایشون تماس گرفتیم و آقا سعید ما رو دعوت کردند خونه شون.مامان آقا سعید برامون خورش خلال درست کرده بودند.خیلی خانواده مهربون و مهمان نوازی بودند:

خونه عمو سعید

بقیه رو در ادامه مطلب ملاحظه کنین:

بعد از نهار به سمت کرمانشاه راه افتادیم و سر شب در حالی که باران شدیدی در حال باریدن بود رسیدیم کرمانشاه.

قبل از اینکه به خونه عمو سعید بریم ،بابا ابراهیم با دوستشون آقا بهزاد تماس گرفتند تا آدرس ستاد اسکان فرهنگیان رو بگیرند،ایشون گفتند برادر همسرشون رئیس ستاد اسکان هستند و برامون جا رزرو کردند.

وقتی رسیدیم با آقا بهزاد به سمت خوابگاهی که برامون در نظر گرفته بودند راهی شدیم و شب رو استراحت کردیم و صبح روز بعد به سمت طاق بستان رفتیم.

طاق بستان

بعد از نهار آقا سعید اومدند و با هم به سمت آبشار دوقلو رفتیم.پندار یکمی اذیت شده بود و از خستگی گریه میکرد.با مامان مریم پایین منتظر موند تا بقیه برند بالا و برگردند.مامان از فرصت استفاده کرد و یه عکس دونفره قشنگ با پندار گرفت.

بهارانه

بعد همه باهم رفتیم بازار سنتی کرمانشاه رو دیدیم.شب استراحت کردیم و روز بعد به سمت بیستون رفتیم.

این عکس مربوط به غار نخجیر هست که شکارچیان اونجا کمین میگرفتند و آهو و گراز شکار میکردند. راهنما میگفت اینجا استخوان نئاندرتال هم پیدا کردند(انسان اولیه).تعجب

اینم بیستون و پنداری که همیشه گرسنه است و کاری نداره که کجا شیر میخواد.فقط تا شیر میخواد باید اطاعت امر کنیم نیشخند:

بیستون

بعد از یه کوهپیمایی حسابی به سمت همدان و غار علیصدر رفتیم.

غار علیصدر

چشمتون روز بد نبینه وقتی با قایق راه رفت رو طی کردیم و به قسمت پیاده روی رسیدیم پندار زد زیر گریه و به هیچ صراطی مستقیم نشد منم بدو بدو با بابا ابراهیم برگشتیم طفلی بچه ام از هوای داخل غار اصلا خوشش نیومد.اما مانی (پسر عموش )صداش در نیومد.سوال

وقتی رسیدیم به همدان بابا اینا از ما خداحافظی کردند و به سمت تهران رفتند.ما با عمو افشین به اصفهان رفتیم.

روز دوازدهم فروردین به شهر وزوان (زادگاه مامان مریم)رفتیم و اقوام پندار رو دیدند.

روز سیزده بدر هم با همه پسر عمه های بابا ابراهیم به باغبهادران رفتیم (زادگاه پدری بابا ابراهیم) جاتون خالی خیلی خوش گذشت.مژه

سیزده بدر

اینم یه عکس به عنوان حسن ختام از پندار و هفت سین سی و سه پل:

سی و سه پل

روز پانزده فروردین هم به خرمشهر برگشتیم .زبان

امیدوارم سال خوبی پیش روی همه شما باشه .قلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

سحر مامان ارشاک گوگولی
17 فروردین 91 21:39
ایشالا دور دنیا رو بگردید با هم
lili
17 فروردین 91 22:56
همیشه شادو خندون باشین و دنیا به کامتون شیرین، راستی مرسی از خبره سلامتی خواهرم خوش به حالت که دیدیش
نهیر
18 فروردین 91 1:28
خیلی خوشحالم که سفرخوش گذشت
عکس بالای کوه که پندار شیر میخورد خیلی خوشگل بود


مرسی نهیر دم به دم شیر میخواست منم وسط اینهمه جمعیت باید مینشستم و شیر میدادم
ازاده مامانه هانا
18 فروردین 91 14:24
مریم جونم خوبی؟
چه سفرنامه باحالی قربون پندار برم که از حالا حرف حرف خودشه
عکس دونفرتونم خیلی قشنگه. صورتت تو اون عکسه که پندار شیر میدی خیلی قشنگ و مظلومه ادم دلش میسوزه نازیییی مادری دیگه چی بگم بهشت ارزونیت


ممنون آزاده که اینقدر لطف داری به منو پندار من عاشقتم عاشق تو و هانا جون
مامی مائده
19 فروردین 91 23:00
وای چه جاهای باحالی رفتین مریم جون خیلی خوشحالم که اینقدر بهتون خوش گذشته ایشالا همیشه خوش باشیننننننننننننن فقط موندم چطور تو شلوغی اصفهان کنار اون هفت سین قشنگ تونستی تک و تنها عکس بندازی فکر کنم همه به افتخار شما رفتن کنار ایستادن


مرسی مائده جونم.
نه بابا مگه ما کی هستیم شما لطف داری عزیزم
مامان ابوالفضل
20 فروردین 91 15:31
سلام سلام سلام
سال نو مبارک
حسابی گردش کردین
همیشه خوش باشین
بوسسسسسس


سلام
شوخی شوخی شدیم گردشگر اونم از نوع غیر مترقبه