شب دو ماهگی
سلام جوجه کوچولوی مامان
یادش بخیر چه زود گذشت،دوماه پیش تو اومدی پیش ما و وجود نازنین تو توی این دوماه شیرین ترین لحظات و بهترین خاطرات رو برام ساخته.وقتی میخوابی دلم برات تنگ میشه.میام می شینم وکنارت نگاهت میکنم.
وقتی نصف شب گریه میکنی و بیدار می شم،افتخار میکنم که من مسئول شیردادن و آرامش دادن به شما هستم. خدایا خدایا به هر کی در آرزوی نی نی هست یدونه بده تا طعم شیرین زندگی رو بچشه.
فردا شما به امید خدا دوماهه میشی.و واکسن دوماهگی داری.
امروز روز عید قربان بود.ما اومدیم هم عید دیدنی خونه مامانجون رحیمه و هم اینکه اتراق کنیم تا فردا بریم مرکز بهداشت.
الان دارم با سیستم عمو اسماعیل برات پست میزارم و مامانجون داره باهات حرف میزنه و شما هم آنقو آنقو میکنی.
راستی دیشب برات یه کاموا خریدم و دارم برات دستکش می بافم. وقتی تموم شد عکسشو میذارم برات.
بابا ابراهیم نیم ساعت پیش رفت خرمشهر چون باید فردا بره سر کار و اصلا نمیتونه با ما بیاد مرکز بهداشت.
خدا کنه که واکسن زیاد اذیتت نکنه.برات قطره استامینوفن گرفتم تا قبل واکسن بدم بخوری.
تا یادم نرفته بگم سیستم عمو اسماعیل برنامه فایر فاکس نداره تا برات شکلک بذارم.بعدا خاله مریمی نیاد دعوا کنه ها.
قربونت برم عزیزم تو عشق مامان مریمی