پندارجونپندارجون، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه سن داره

پندارعسلی و مامان و باباش

مادرانه...

بزرگ شدی دانه ی بادامم ؛ انقدر که دیگر باید از غرور این روزهایت بنویسم . از اســتقلالی که جوانه زده و در حال رویش ست ... اشک ها و زمین افتادن هایت را دیگر کسی نباید ببیند ! که اگر ببیند ، دلخور می شوی ... خودت رو هنگام ناراحتی ، از ما پنهان می کنی ... اگر وقت دویدن افتادی ، ما نگاهمان را می دزدیم ، مبادا چشممان به تو بیافتد ! قلبم برات پر می زنه پندار . نمی دونی که چقدر دوست دارم ، نمی دونی !
19 خرداد 1392
1