پندارجونپندارجون، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

پندارعسلی و مامان و باباش

یک روز دیگه

1389/11/20 14:32
نویسنده : مامان مریم
589 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

نی نی گل مامان حالت چطوره؟

امروز بابایی زحمت کشید ساعت هفت و نیم صبح رفت برا مامانی وقت دکتر گرفت. مامانی هم که این روزها یکمی تنبل شده ساعت ۹ از خواب پاشد. بعد بابایی ساعت یازده و نیم اومد دنبالش و بردش دکتر....

خانم دکتر گفت نیازی نیست پیش من دیگه بیایی مگه اینکه خدایی نکرده مشکلی برات پیش بیاد. گفت باید بری پیش ماما تا برات پرونده تشکیل بده. مامانی هم رفتم پیش ماما. چشمت روز بد نبینه چه مامای بد اخلاقی بود. منم تصمیم گرفتم دیگه پیشش نرم و از مسئول آزمایشگاه آدرس یه خانم مامای خوش اخلاق رو گرفتم . عصری میرم پیشش ببینم چطوریه. در ضمن فردا دوتا آزمایش خون دارم و پس فردا هم یدونه وقت گرفتم که انجامشون بدم . حالا هم اومدم خونه تا نهار درست کنم . این جوری پیش بره همه خون مامانی میره تو شیشه .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

رهگذر
19 بهمن 89 11:08
سلام خب مارد شدن این دردسرها رو هم داره دیگه هر که را طاووس خواهد جور هندوستان کشد
دوست
19 بهمن 89 23:35
خوب خانم محترم طاووس خواستن همینه دیگه. معلومه که بچه ناقلایی گیرت میاد چون از همین اول کاری حسابی به زحمتت انداخته . بهرحال قدمش مبارک باشه