پندارجونپندارجون، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

پندارعسلی و مامان و باباش

مادرانه...

1392/3/19 15:11
نویسنده : مامان مریم
605 بازدید
اشتراک گذاری


بزرگ شدی دانه ی بادامم ؛

انقدر که دیگر باید از غرور این روزهایت بنویسم .

از اســتقلالی که جوانه زده و در حال رویش ست ...

اشک ها و زمین افتادن هایت را دیگر کسی نباید ببیند !
که اگر ببیند ، دلخور می شوی ...

خودت رو هنگام ناراحتی ، از ما پنهان می کنی ...

اگر وقت دویدن افتادی ، ما نگاهمان را می دزدیم ، مبادا چشممان به تو بیافتد !

قلبم برات پر می زنه پندار .

نمی دونی که چقدر دوست دارم ، نمی دونی !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

نیر
17 خرداد 92 19:08
اخی مریم قرونت برم کوتاه بود ولی عالی بود خوب مریم جون پندار غرورشم به تو رفته
تداعی و علی کوچولو
18 خرداد 92 12:29
پر از احساس بود
مامی وانیا
18 خرداد 92 14:06
مریم جون مثل همیشه متنت قشنگ بود عزیزم پندارو ببوس