مادرانه...
بزرگ شدی دانه ی بادامم ؛
انقدر که دیگر باید از غرور این روزهایت بنویسم .
از اســتقلالی که جوانه زده و در حال رویش ست ...
اشک ها و زمین افتادن هایت را دیگر کسی نباید ببیند !
که اگر ببیند ، دلخور می شوی ...
خودت رو هنگام ناراحتی ، از ما پنهان می کنی ...
اگر وقت دویدن افتادی ، ما نگاهمان را می دزدیم ، مبادا چشممان به تو بیافتد !
قلبم برات پر می زنه پندار .
نمی دونی که چقدر دوست دارم ، نمی دونی !
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی