ماه آخر و مشکلات خاص خودش
سلام جیگر گوشه
حالت چطوره مادر؟
راستش دیگه داریم کم کم وارد ماه آخر میشیم.
هرچند خوشحالم از اینکه عمر انتظارم داره کوتاه و کوتاه تر میشه،اما خیلی سنگین شدم .
دست و پام همش ورم داره،کسلم یه وقتا که احساس میکنم برای نفس کشیدن هم قدرت ندارم. دیشب بابایی گفت زنگ میزنم به مامان تا زودتر از تهران بیاد.
آخه میدونی این چند وقته تا میرم کاری انجام بدم به خودم آسیب میرسونم .
از پس کارها بر نمیام . بعدش هم دیگه نباید تنها بمونم تو این مدت باید یک نفر خونه باشه که اگر اتفاقی افتاد تنها نباشم.
هر روز عروسک هاتو،لباساتو بغل میگیرم و بو میکنم بعضی وقتها با همون ها خوابم میره . تصور پیچیدن صدات توی خونه یه احساس خاصی بهم میده همین احساس باعث میشه این سختی ها رو تحمل کنم و حتی ازشون لذت ببرم.
خانوم دکترم گفتم اگر نی نی تا آخر ماه رمضون نچرخید باید برم وقت بگیرم برا سزارین. عزیزکم ازت میخوام اگر میشه اگر برات مقدوره بچرخی تا من زیر تیغ جراحی نرم.
بابایی تو خونه بیشتر از قبل کمک میکنه و خیلی حواسش به من هست .مرتب برام شیر و میوه میاره و میگه بخور تا جون بگیری!ازش خیلی ممنونم
خیلی دوستت داریم من و بابا عزیزه برای دیدنت لحظه شماری میکنیم.