پندارجونپندارجون، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

پندارعسلی و مامان و باباش

پندار فضولی کرده...

1390/12/6 13:11
نویسنده : مامان مریم
1,721 بازدید
اشتراک گذاری

تربچه جونم سلام

مامان به فدات  

این روزا یکم خونه رو ریختم به هم و دارم خونه تکونی میکنم .

کافیه سر بچرخونم و حواسم پرت بشه سریع با روروئک پا میزنی و خودت رو میرسونی تو آشپزخونه. 

جغجغه هاتو میزارم جلوی روروئکت.اونا رو با یه حرکت دست پخش زمین میکنی.اوایل روی فرش و موکت پرتشون میکردی،ولی از وقتی که میتونی بری تو آشپزخونه، اونا رو روی فرش نمی اندازی .میری آشپزخونه اونا رو روی سرامیک آشپزخونه  پخش میکنی و از صداش خوشت میاد.اما فقط این نیست،کارای دیگه هم میکنی که الان به دوستات نشون میدم.

اینم چند تا عکس از کارای جدید پندار:

نه دیگه باید بری ادامه مطلب، اونجا عکسا رو ببینی:

مامان من میرم لباسای رو بند رو جمع کنم:

مامان من میرم لباسای رو بند رو جمع میکنم!!!!

این چیه ؟باید خوشمزه باشه!!!:

این چیه ؟ باید خوشمزه باشه!!!

نمیدونم این چیه اما فکر کنم لونه قندیله!!!:

نمیدونم این چیه اما فکر کنم لونه قندیل باشه !!!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

ستاره آسمونی
6 اسفند 90 13:39
ای ناقلای کنجکاو


ستاره منو کشتههههههههه
سحر مامان ارشاک گوگولی
6 اسفند 90 13:50
الهی ماشالا به پسری گلللللللللل بووووووووووس


مرسی سحر جونم آرشاک رو ببوس
شیما
6 اسفند 90 13:51
الهی بگردم این پسر شیطون بامزه رو...
حسابی به مامانت کمک میکنی ها خودتو خسته نکن!شما بخوابی کمک خیلی بزرگی کردی....


گل گفتی واقعا شیما خواب از هر چیزی بهتره
خاله زهرا
6 اسفند 90 14:56
سلام عزيز دل خاله
(اي ي ي ي بگو مامان پسر به اين آقايي كي ديده اينقدر با استعداد ميخواد از همه چيز سر در بياره دو روز ديگه ميگه مامان خودم لباسارو ميريزم تو ماشين بعد هم ميبرم پهن ميكنم روي بند اصلا غمت نباشه)
مگه نه خاله


سلام خاله زهرا
اخه یه ذره بیش از حد کنجکاوم واسه تو خاله جون خودم
مامان رها
6 اسفند 90 15:00
وای وای دیگه دار یشیطون میشیا بلای خاله قربونت برم مواطب خودت باش تو کارای خونه به مامانی کمک می کنی باریکلا
نکنه داشتی لباسا رو می ذاشتی تو ماشین تا بشوره وای چه پسر کار کنی خوشبحال زن آیندت



اره دیگه رها جون واقعا پسرم خونه داری اش یکه (دختر سراغ نداری براش تو این عیدیه بریم صحبت کنیم؟)
مامان رها
6 اسفند 90 15:02
راستی عزیزم خسته نباشی کمک خواستی بیام ولی تو که یه پسر داری که کلی بهت کمک می کنه راستش من هنوز شروع نکردم نمی دونم با این وروجک می تونم یا نه


افسانه جون شما هم بسپار کارها رو به رها جون غمت نباشه سه سوته انجام میده برات باور کن هههواسه رها جون دخترگل
یاسمن مامان رادین
7 اسفند 90 11:12
خوش به حال مامان مریم با این پسر جیگری که به مامانش کمک میکنه

پندار جوونم خسته نباشی خاله.


مرسی خاله یاسی
سلامت باشی
النا
7 اسفند 90 12:57
جاااااااااااااااان
چه پسمل آقاااااااااااااااااااااااایی
مریم جون دیگه راحتی چون پندار کلی کمکت میکنه


اره النا من پا رو پا نشستم پندار همه کارا رو تنها انجام میده
صونا
7 اسفند 90 17:00
عاشق اون نگاهاتم پندار جونم
خیلی اقایی که اینقدر کمک مامانی میکنی


صونا یه کار میکنه صدتا کار زیاد میشه ههههههه
مامان مریمی
7 اسفند 90 19:32
هههههههههههههههههههه موش کوچولوووووو


اله ادو بازی در میاره مثل هانا ههههههههه
خاله زهرا
8 اسفند 90 12:13
جيگر خاله دلمون برات يك ذره شده آخ قربونت كه اينقدر خوشگل نگاه ميكني آدم دوست داره سفت سفت ماچت كنه تا دردت بياد - اينم براي تربچه كدبانو


خاله زهرا پاشو عید بیا اینجا پیشمون
مامان ابوالفضل
8 اسفند 90 21:40
ای جانمممممممممممممم چه پیشرفتی کرده این گل پسر
نگار
9 اسفند 90 1:15
آفرین پندارجون.ماشاالله بزرگ شدی دیگه مرد خونه شدی باید به مامان هم کمک کنی.
مامان عرشیا
9 اسفند 90 15:52
واییییییی عشق خاله چه شیطون شده .
منم از این شیطونیا میخامممممممممممم


نه مهرنوش پدرتو در میاره ها از این چیزا دوست نداشته باش
زهرا مامان مه سما
10 اسفند 90 11:47
ای وای من چند ماه دیگه منم با مه سما این دردسرا را دارم


بله زهرا جونم اما خدایی کاراشون شیرینه ها
نهير
10 اسفند 90 12:21
آقا گل پسر من ميدونم شما با اين كنجكاوي دانشمند ميشي


خدا کنه نیر جونم خدا کنه
مامی مائده
10 اسفند 90 22:40
ای وروجکه خالهههه افرین که کمک مامانی میکنی