ادامه تعطیلات
سلام علیکم
حالت چطوره مامان؟ من زیاد آجیل شیرینی نمیخورم تا شما خدای نکرده اذیت نشی ناناز.
روز دوم عید طرفای ساعت ۴ بعد از ظهر دایی مجید پیام داد که آدرس خونه تون رو بفرست(آخه خونه جدید ما تا حالا نیومدند) منم زنگ زدم و گفتند نزدیک اهواز هستند . ما قرار بود عصر بریم خونه عمو علی اما زنگ زدیم و گفتیم فردا میایم.
مامان اینا اومدند و طبق معمول هر چی خوراکی به ذهنش رسیده بود همراه خودش اورده بود.
مامان و بابا از راه نرسیده شروع کردند به سر و سامان دادن به خونه ملافه های تازه که گرفته بودیم رو دوختند و روی تشک ها کشیدند . ما روز سوم رفتیم خونه عمو علی و باباجون محمد و مامان رحیمه رو آوردیم خونه مون برا عید دیدنی . یکساعت نشستند و رفتند.
امروز هم بعد از صبحانه رفتیم کنار رودخانه کارون و بازار چین و بعد از خرید دایی مجید برگشتیم خونه . نهار که خوردیم گفتم بیام برات بنویسم این دو روز چه اتفاقایی افتاده. خیلی خسته ام برم استراحت. فعلا خدانگهدار