من و مامانم
سلام
خوبین؟
اومدم از کارهای جالبم براتون بگم.
خونه مامانی(تهران)که بودم مامانی دور تا دور خونه رو برام پشتی گذاشته بود به دو دلیل:
1 راحت بایستم و با کمک پشتی ها راه برم.
2 ورودی های خطرناک مسدود بشن (مثل آشپزخونه میز تلویزیون ورودی به راهرو و...)
منم یاد گرفته بودم که میشه وسایل رو به اون طرف پشتی پرت کرد(وای چه کار بدی!!!)
حالا که برگشتم خونه پشتی های کنار دیوار رو میگیرم و می ایستم و دائم تلاش میکنم اسباب بازی و کنترل تلویزیون رو بندازم اون طرف پشتی.مامان مدام به من میگه مامانی دیوار چیزی ازش رد نمیشه اما من هر چی فکر میکنم منظور مامان رو نمی گیرم و باز کارم رو ادامه میدم .
بابا صبح برای رفتن به دفتر مکافات داره میدونین چرا؟ چون من پشت سرش گریه جانسوز میکنم و مامان مجبوره بازی قایم موشک راه بندازه تا من حواسم پرت بشه اما من میدونم که سرم کلاه میگذارند،حواسم هست.
با مامان کلاغ پر بازی میکنم و میدونم وقتی مامان بگه پندار پر،بایددست بزنم تا مامان هم بگه پندار که پر نداره خودش خبر نداره .
لی لی حوضک رو هم تا حدی بلدم تا مامان میگه لی لی حوضک دستم رو باز میکنم و به کف دستم نگاه میکنم .
بالاخره یاد گرفتم شیشه بگیرم (خدا رو شکر)مامان تو شیشه برام آب میوه میریزه و من میخورم .
با نی هم بلدم آب و آبمیوه بخورم چی خیال کردین.
تا مامان میره تو آشپزخونه منم دنبالش میرم تا براش اونجا رو مرتب کنم .اگر من نباشم مامانم از پس کاراش بر نمیاد.
اگر کیف مامان رو پیدا کنم به هیچ عنوان بهش پس نمیدم .آخه میدونم که توی کیف پول میزارن.
اگر چشم ازم بردارن سریع خودم رو به قفس قندیل خانوم میرسونم و با زدن دستام روی زمین میترسونمش و کیف میکنم و میخندم .یه بار هم انگشت کردم تو قفسش و اونو پرت کردم اونطرف(اصلا ازش خوشم نمیاد آخه مامان همش به اونم غذا میده آب میده این چه وضعشه فقط من باید مورد توجه باشم دههههههه)
وقتی مامان میگه بیا کله بزنیم سرم رو میبرم جلو و مامان میگه یک دو سه و با شماره سه کله هامون رو میزنیم به هم .
عاشق اینم که مامان منو بغل کنه و تند تند بوسم کنه .
دیگه چیزی یادم نمیاد ،الانم نهار خوردم و میخوام لالا کنم روز خوش