پسرکم و ماه رمضان...
سلام گل مادر
امسال دومین ماه رمضان عمرت رو تجربه کردی
حال و هوای این ماه رمضون با پارسال یکم فرق داره میدونی چرا؟ آخه امسال شما هم روزه گرفتی! حتما تعجب میکنی.اما تعجب نداره چون شما روزه شیر گرفتی مامان،به این ترتیب که صبح که بیدار میشی شیر میخوری و تا ظهر دیگه با من کاری نداری و شیر پاستوریزه میخوری،ظهر بعد از نهار یه کوچولو باز شیر مامان میخوری و میخوابی(خودت میای میگی مامان ممه لالا).شب هم موقع خواب شیر میخوری و همینطور نیمه شب.
خیلی خوب همکاری میکنی(ماشالله چشم نخوری)
بابایی برات توی استکان شیر میریزه و شما میگی نابات(یعنی نبات بیار باهاش بخورم).
به عمو افشین میگی اپیش
به سیب زمینی هم میگی سی زم با
الهی مامان فدات بشم
این روزها خودت میشینی و با یه وسیله خودت رو سرگرم میکنی(غیر از اسباب بازی)
مثلا امروز زیر نظر داشتمت؛ موبایل مامان رو برداشته بودی بعد گذاشتی پشت سرت و خودت به خودت گفتی الو کو؟ نیست. یکم اینور و اونور رو نگاه کردی و مثلا دنبالش گشتی و پیداش کردی و گفتی ااا ایناششش.
رختخواب ها رو پهن میکنی دوتا متکا هم روی رختخوابها میزاری که نرم باشه بعد میری بالای تشکها و میگی یک دو سه و خودت رو آروم میندازی رو متکاها.
بابا جون و مامان جون که افطار میکنن بهشون دست میدی و میگی گبول باش!(قبول باشه)
عاشق قایم موشک هستی و قایم میشی و داد میزنی مامانی پییییدا(بیا منو پیدا کن)اگر من زود پیدات کنم شاکی میشی و باید کلی دنبالت بگردم تا پیدات کنم فقط هم با دستت چشماتو میگیری و فکر میکنی من اینجوری نمیبینمت!
هر وقت بابا ابراهیم میره حمام شما هم آماده دم در حمام ایستادی.البته تا امروز فقط میرفتی و دوش باز میکردی و آب بازی میکردی،اما امروز بابا برای بار اول شما رو حمام کرد لیف و صابون زد و سرت رو شامپو زد
وقتی اومد بیرون گفت پندار رو شستم گفتم مامان بیاد ببره پندار رو ،اما پندار گفت نه نه پا پا و بابا باز پاهات رو لیف زده اما اشاره کردی به کف پات و گفتی پا پا(کف پاتو نشسته بود)آخه شما عادت داری حتما کف پاتو بشورم.
اینم عکس بعد از اولن حمام با بابایی: