پندارجونپندارجون، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

پندارعسلی و مامان و باباش

پسرکم و ماه رمضان...

1392/4/23 15:34
نویسنده : مامان مریم
641 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل مادرniniweblog.com

امسال دومین ماه رمضان عمرت رو تجربه کردی niniweblog.com

حال و هوای این ماه رمضون با پارسال یکم فرق داره میدونی چرا؟ آخه امسال شما هم روزه گرفتی! حتما تعجب میکنی.اما تعجب نداره چون شما روزه شیر گرفتی مامان،به این ترتیب که صبح که بیدار میشی شیر میخوری و تا ظهر دیگه با من کاری نداری و شیر پاستوریزه میخوری،ظهر بعد از نهار یه کوچولو باز شیر مامان میخوری و میخوابی(خودت میای میگی مامان ممه لالا).شب هم موقع خواب شیر میخوری و همینطور نیمه شب.

خیلی خوب همکاری میکنی(ماشالله چشم نخوری)niniweblog.com

بابایی برات توی استکان شیر میریزه و شما میگی نابات(یعنی نبات بیار باهاش بخورم).niniweblog.com

به عمو افشین میگی اپیش

به سیب زمینی هم میگی سی زم با

الهی مامان فدات بشم

این روزها خودت میشینی و با یه وسیله خودت رو سرگرم میکنی(غیر از اسباب بازی)

مثلا امروز زیر نظر داشتمت؛ موبایل مامان رو برداشته بودی بعد گذاشتی پشت سرت و خودت به خودت گفتی الو کو؟ نیست. یکم اینور و اونور رو نگاه کردی و مثلا دنبالش گشتی و پیداش کردی و گفتی ااا ایناششش.

رختخواب ها رو پهن میکنی دوتا متکا هم روی رختخوابها میزاری که نرم باشه بعد میری بالای تشکها و میگی یک دو سه و خودت رو آروم میندازی رو متکاها.niniweblog.com

بابا جون و مامان جون که افطار میکنن بهشون دست میدی و میگی گبول باش!(قبول باشه)

عاشق قایم موشک هستی و قایم میشی و داد میزنی مامانی پییییدا(بیا منو پیدا کن)اگر من زود پیدات کنم شاکی میشی و باید کلی دنبالت بگردم تا پیدات کنم فقط هم با دستت چشماتو میگیری و فکر میکنی من اینجوری نمیبینمت!niniweblog.com

هر وقت بابا ابراهیم میره حمام شما هم آماده دم در حمام ایستادی.البته تا امروز فقط میرفتی و دوش باز میکردی و آب بازی میکردی،اما امروز بابا برای بار اول شما رو حمام کرد لیف و صابون زد و سرت رو شامپو زد niniweblog.com

وقتی اومد بیرون گفت پندار رو شستم گفتم مامان بیاد ببره پندار رو ،اما پندار گفت نه نه پا پا و بابا باز پاهات رو لیف زده اما اشاره کردی به کف پات و گفتی پا پا(کف پاتو نشسته بود)آخه شما عادت داری حتما کف پاتو بشورم.niniweblog.com

اینم عکس بعد از اولن حمام با بابایی:

عافیت باشه مامان جون

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامانی وروجک ارمیا
23 تیر 92 17:30
سلام .قربون اون هوش و زکاوتت بشم.پا پا !پای نشسته!.افرین به پسر گل که با خودش بازی میکنه.بوووووووووووووووووس


سلام ممنون عزیز
hodeys
24 تیر 92 1:57
ای جااان
پا پا ؟؟؟؟
ماشالاه چه بزرگ شدی پندار؟ ایشالاه حمام دامادیت طلا


ممنون عزیزم سلامت باشی
نگار(مامان سام)
24 تیر 92 14:21
چه عکس خوشگلی.پندار جون خیلی خوردنی شدی.


ممنون عزیزم
هلیا دخمل خوشگل
24 تیر 92 19:07
پندار جونم عافیت باشه چقدر ناز شدی خاله میبوسمت از دور


ممنون خاله جون
زن عمو ریحانه
26 تیر 92 10:54
عافیت باشه عزیزم.مانی خیلی وقته با بابایی میره حموم البته نه فقط بابایی هرکس بره حموم مانی هم همراهش میره


ممنون زنعموش.
من میترسم تا حالا به هیچکس ندادم پندار رو حمام کنه اما دیگه به باباش این اجازه رو میدم
مامی مائده
26 تیر 92 16:25
ماشالا به این گل پسر
نیر
26 تیر 92 16:38
یعنی پندار روزه میگیره؟؟؟؟ نه؟؟؟
مثل چوچه ها ی خیس عزیزم عافیت باشه



آره نیر جونم جوجه خیس هههههه
خانمی
26 تیر 92 19:42
حنانه
27 تیر 92 21:47
وای الهی ماشالله دیگه پسری اقا شده
قربون شیرین زبونی پندار عزیزم


ممنون عزیزم خدانکنه
lili
27 تیر 92 22:34
عزیزم...هر روز با نمک و خواستنی تر میشه که این گل پسری ...


مرسی لی لی جان
متین
31 تیر 92 16:58
شاد باش و ...برات توی این شبای قدر آرامش میخوام و سلامتی و رسیدن به همه همه آرزوهای خوب

امیدوارم به راحتی از شیر بگیریش

حمام دامادیش ان شا الله

ببوسش




ممنون عزیزم


متین
31 تیر 92 17:08
شما هم خوزستانی هستین؟



من نه عزیزم همسرم جنوبی هستن و همینطور پسرم پندار منولد خوزستانه شما خوزستانی هستین؟
گلاره
8 مرداد 92 14:45
سلام مریم جونم خوبییی کجایی خبری ازت نیست؟


گلاره جون من اصفهان هستم منزل پدرم فعلا اونجا ساکنم
تمنا
28 مرداد 92 2:29
به به چه پسر گلیییییی ماشالااااااا خیلی باهوشه زنده باشه




قربونت برم عزیزم الهی که ماه کوچولوی شما هم زودی بیاد و من رو با خبر اومدنش شاد کنی