پندارجونپندارجون، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

پندارعسلی و مامان و باباش

اولین اثاث کشی همراه با پندار

1391/9/3 16:03
نویسنده : مامان مریم
1,306 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل سفیدم،بنفشه برگ بیدم

الان 6روزه که از خونه قبلی نقل مکان کردیم و به خونه بابا جون اینا اومدیم.لبخند

وسایل رو تو یک قسمت از پذیرایی شون جا دادیم و با یخچال و میز تلویزیون بزرگه باباجون اینا براش یه دیوار درست کردیم تا منظره زشت اثاث ها تو کارتن پیدا نباشه خودمون هم تو پذیرایی ساکن شدیم.

مامانی عزیزم؛من و بابایی اول زندگی مون هم تو همین اتاق پذیرایی زندگی میکردیم و آدمهای کم توقع و ساده زیستی بودیم.الحمدلله از زندگی مون راضی هستیم.همین که بابایی مهربونه و خانواده دوست برای من یک دنیا ارزش داره.قلب

امیدوارم شما هم مثل بابایی باشی و اخلاق خوب بابایی رو داشته باشی.فرشته

این شرایط برای شما از همه ایده آل تره چون کنار مامان جون و باباجونت هستی و احساس تنهایی و بی حوصله بودن بهت دست نمیده.نیشخند

این رو هم بگم این شرایط زیاد هم طول نمیکشه چون بابا پیگیره کاره که بتونه جایی مشغول بشه و از آبادان بریم.

فعلا منتظریم تا ببینیم خدا چی میخواد گل پسرمچشمک

زندگی برای من یعنی تو و بابا ابراهیممژه

امیدوارم زندگی من همیشه شاد شاد باشهخجالت

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان الهام آنیتا و دریتا
4 آذر 91 2:24
آفرین بر همسری و مادری مثل تو مریم
که دوش به دوش همسرت هستی و از پسرت هم چنین توقعی داری


الهام جون کاری که از دسم برمیاد همینه که همراه و پابه پاش برم جلو دوقلو ها رو ببوس (یکی از بوسا مال خودته)


azin
4 آذر 91 7:16
ای باباااااا

شما مگه همین چند وقت پیش اسباب کشی نداشتید ؟!!!!
خدا قوت مریم جون
انشاالله کار بابای پندار هم درست میشه و از این بلاتکلیفی رها میشین


نه عزیز اون موقع داشتیم جمع و جور میکردیم تازه جابجا شدیم
ممنون گلم با دعای شما
azin
4 آذر 91 15:06
ok مریم جان ... اخه خیلی وقت بود به ایتجا سر نزده بودم .. نمی دونستم !

من شما را لینک کردم ... خوشحال میشم که افتخار بدین و منو هم لینک کنید


عزیزم ادرس وبلاگت رو بزار برام تا بتونم لینک کنم فدات بشم
مینا
5 آذر 91 3:16
امیدوارم سالیان سال کانون گرم خوانواده ات عاشقانه باشه
که فقط عشق و محبت و دوست داشتن میمونه


ممنون عزیز
مامان آراد(خاطره)
7 آذر 91 15:04
سلام....نوشته هارو خوندم کمی دلم گرفت...انش الله که هر چه زودتر کار بابای پندار درست میشه ....
فقط باید صبر داشته باشی...
مواظب خودتون باشین...
پندار جونو بوسسسسسسسسسسسسس



مرسی خاطره جان قربون دلت برم من چشم صبر میکنم عزیز آراد رو ببوس
گلاره
8 آذر 91 14:07
سلام مریم جونم کجایی خبری ازت نیست دلم برات تنگ شده


سلام به روی ماهت عزیز منم دلتنگتونم اینترنت نداشتم بنیتا عزیزم رو ببوس*
الناز(مامان بنیا
8 آذر 91 14:40
دوست دارم مریمی


مرسی عزیزم دل به دل راه داره بوسسسسسسس
زنعموریحانه
8 آذر 91 18:36
امیدوارم همیشه شاد باشین
پسرمو ببوس


ممنون شما هم مانی رو ببوس
مامان یزدان
9 آذر 91 9:00
سلام عزیزم.
حتما پندار جون کلی با مامان جون و بابا جونش حال می کنه.
ببوسش


آره همینطوره چشم شما هم یزدان رو ببوس