ایستادن پندار
سلام عزیز
شیطون بلا این روزها دیگه من حریفت نمی شم . خیلی شیطون شدی و هر چی میخوای سریع میای با دست لباس منو میکشی و میگی ماما ماما، تا آدم دلش به رحم بیاد و اون خواسته ات رو انجام بده.
چند وقت از ایستادن هات میگذره اما همونطور که قبلا گفتم من اسم اش رو ایستادن نمیزارم ؛چون سریع تعادلت رو از دست میدادی .
اما شنبه 21 مرداد ماه ، شما ایستادی و بدون از دست دادن تعادل روی زانو نشستی و بعد هم دو مرتبه وقتی ایستادی یک قدم به جلو برداشتی و بعد نشستی.
گامهات استوار پسرم و جاده های موفقیت زیر پاهات هموار.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی