و بالاخره عکس تولد... هورااااااااااااااااااااا
سلام
من اومدم تا عکسهای تولد پندار عزیزم رو بزارم.
راستی شب تولد،وقتی مامان جون رحیمه اینا اومدند در کمال تعجب دیدم که عمو افشین و خانواده اش هم از بندر عباس اومدند.خیلی خوشحال شدم خیلی لطف کردند که اومدند و ما رو شاد کردند.مانی جون بهاره جون مرسی که به تولد پندار اومدین.
دیشب میخواستم عکسهارو بزارم .اما تو راه برگشت از آبادان پندار برای اولین بار در این یکسال (ببخشید) استفراغ شدیدی تو ماشین کرد و من خیلی ترسیدم.مامان بزرگم گفتند احتمالا دلش سرما خورده.لباسش رو کم نکن ، تا صبح گرم بمونه خوب میشه.منم این کار رو انجام دادم ،تا صبح الحمدالله خوب خوب شد.
امروز صبح زود ساعت هفت و نیم بیدار شدیم (طبق روال هر روز) و با بابای خودم و بابا ابراهیم پندار رو بردیم واکسن زد و قد و وزنش کنترل شد.
قدش 78 سانتیمتر
وزن 11کیلوگرم
ماشالله
مسئول مرکز گفتند: معلومه خیلی تحرک داره که زیاد وزن نگرفته(البته نیم کیلو اضافه شدن وزن تو سن پندار خیلی هم خوبه)اینجا گرمای هوا هم نمیزاره بچه وزن بگیره.
بعد هم واکسن ام ام آر رو آماده کردند و به دست راست پندار جونم تزریق کردند.گفتند عوارض نداره، تب و درد هم نداره. فقط احتمال یک درصد هست که اریون بگیره،که اونم از نوادره.
برگشتیم خونه و صبحانه خوردیم و بابایی رفتند بیرون یه مرغ خریدند و به شکرانه سلامتی پندار، سر بریدند.
خب بسه دیگه حوصله ها سر رفت اینم عکسها البته در ادامه مطلب: