پندارجونپندارجون، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

پندارعسلی و مامان و باباش

روزانه های پندار

1391/7/29 20:10
نویسنده : مامان مریم
553 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دل مادر

قربون شیرین کاریهای بامزه ات بشم.niniweblog.com

اومدم از کارهای جدیدت بنویسم:

هرجا عکس باب اسفنجی رو ببینی شروع میکنی به خواندن با ریتم و میگی باه باه  باه باه (یعنی باب اسفنجی باب اسفنجی).

لباسای خودت رو از بین یک عالمه لباس تشخیص میدی و اگر لباسهات رو بین لباسای دیگه ببینی سریع برشون میداری و میگی من من .

دو هفته پیش پشه پای شما رو نیش زده بود و چون خارش و سوزش داشت من همش برات پماد میزدم و میبوسیدم،به همین دلیل کاملا یادت مونده و تا میگیم کجا اوخ شده انگشت میزاری روی جای نیش و اشاره میگنی تا بوس کنیم که خوب بشه.niniweblog.com

از دیروز یاد گرفتی الکی خودت رو بندازی زمین(البته خیلی با احتیاط اینکار رو میکنی) تا ما بگیم آخ آخ الهی بمیرم چی شد؟ و شما سرت رو با دست بگیری و بگی اوخخخخخخخ.

عاشق انگور خوردنی و مثل مامان مریم انگور رو با خوشه دستت میگیری و با دندون حبه ها رو جدا میکنی و میخوری.ني ني شكلك

به آبمیوه خوردن با نی هم علاقه وافر داری و فقط آبمیوه خنک میخوری،اگر یه ذره گرم بشه نمیخوری.

به خوردن ماهی خیلی علاقه نشون میدی و از طعمش خوشت میاد.niniweblog.com

به الاغ عروسکی دوران کودکی بابایی میگی گاگا و سوارش میشی.طفلک گاگا خیلی کوچیکه و له میشه.niniweblog.com

هر وسیله ای که حملش برات راحت باشه (کنترل،دسته کلید،برس،عینک مامان اقدس،گوشی موبایل...)رو برمیداری و میبری قایم میکنی تو کشو لباسها یا کشو تختت یا تو سبد اسباب بازی ها)و ما مجبوریم یک ساعت بگردیم دنبالش.niniweblog.com

وقتی بهت میگیم بیا ما رو بکش با تک چرخ عصایی ات میای میزنی به پامون و ما باید حتما خودمون رو به مردن بزنیم وگرنه همینطوری میزنی و دست بردار نیستی.niniweblog.com

ساعت خواب صبحت تغییر کرده و خوشبختانه به جای ساعت 7 تا ساعت 8:30یا 9 میخوابی و منم بیشتر استراحت میکنم .niniweblog.com

مثل دایی مجیدم تنیسورم ...

به به انگورش خوشمزه است بفرما انگور...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان یزدان
29 مهر 91 12:47
یک گله.
چرا به وب ما سر نمی زنی و نظر نمیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


سلام عزیز من بخدا هر کی میاد وب پندار نظر میده میرم همون موقع نظر میزارم گلم
حالا این همه راه اومدی یه نظر کوچولو میدادی به عکس های تولد پندار
نگین عمه
29 مهر 91 20:37
وای عزیزم غش کردم ا خنده که خودش را می اندازد زمین ااااااااااااااااااااللللللللللهههههیییییییی


مرسی نگین جونم
خانمی
30 مهر 91 10:31
ماشالا چه بزرگ شده آقا پندار گل


مرسی گلم بوس برا دخمل گل شما
دایی مجید
30 مهر 91 21:52
فداش بشه دایی با این شیرین کاری هاش


ممنون دایی جونم راستی سوغاتی مشهدم کو؟؟؟؟
)

زنعمو ریحانه
1 آبان 91 12:38
سلام
مریم این دوتا وروجک همه کاراشون مثل همه تو پستای قبلی وب مانی بری میبینی که انگور خوردنشون مثل همه
اینم که گفتی خودشو میندازه زمین مانی هم همینطوره وقتی میشینه یدفه خودشو میندازه زمین دقیقا مثه اسی که خودشو پرت میکنه زمین
راستی به مانی سر بزن یه اتفاقی افتاده


سلام
آره خب پسر عمو هستند.
امیدوارم مماخش زود خوب بشه(تازه مماخ اوف شدنشون هم مشترکه اما فقط نحوه اوخ شدن فرق میکنه
مامان یزدان
2 آبان 91 11:29
سلام عزیزم.
پندار جون خوبه؟
با یزدان دزد میشود به روزم.


سلام ممنون
چه بامزه الان میام
دایی مجید
2 آبان 91 14:44
محفوظه پست کنم دایی؟



سوغاتی رو؟ نه دایی بزار میام تهران




مامی مائده
4 آبان 91 16:48
چه کارای با مزه ای یاد گرفته گل پسرمون افرین


مرسی خاله جون
نیر
7 آبان 91 20:20
فدات بشم خیلی با مزه ای ذوق کردم برا کارت خیلی بلایی


محبت داری گلم