پندار و بانک
سلام
عزیز دلم ماشالله روز به روز که میگذره مهارت های شما بیشتر و بیشتر میشه.از پنجشنبه (12 آبان ماه) شروع کردی به آنقو آنقو کردن و بعضی وقتها هم آیوو آیوو میکنی.
آب دهن مبارک هم شروع کرده به روان شدن.فکر کنم اگر اینجوری پیش بری مثل خود مامانی 4ماهگی یدونه مروارید کوچولو روی لثه ات سبز بشه.چون از نشونه های دندون در آوردن راه افتادن آب دهن و باد دندون زدنه.(گذاشتن زبون بین لثه ها و بیرون دادن هوا از بین اونها).
وقتس شیر میخوری و سیر میشی خنده هات دل آدم رو می بره. وقتی از پوشک آزاد میشی بلند بلند میخندی و طعم خوش آزادی رو میچشی.
بگذریم...
امروز شنبه 14 آبان ماه،با بابایی تصمیم گرفتیم بریم و برات یک حساب باز کنیم تا از الان پس انداز کردن رو شروع کنی.
لباس گرم تنت کردم و رفتیم بانک.تا نوبت ما رسید شما از محیط شلوغ بانک کلافه شده بودی و شروع کردی به گریه کردن اونم از نوع شدید.من مجبور شدم شما رو بیارم بیرون از بانک.
متوجه شدم که گرسنه ای و چاره ای جز شیر دادن به شما نداشتم.
نشستم روی سکوی پیاده رو پشت موتور بابایی و شما رو شیر دادم. همون لحظه به ذهنم رسید وقتی بزرگ شدی بیارمت اونجا و بگم من شما رو اینجا شیر دادم.
موقع ثبت اطلاعات شما توی کامپیوتر (ببخشید رایانه)ارتباط با شبکه قطع شد.از طرفی عمو علی به بابایی زنگ زد که بره گمرک،شما هم دوباره گریه کردی.منم به بابا گفتم بریم خونه بعد بیا دفترچه پندار رو بگیر.خلاصه ما راه افتادیم و توی راه بارون زد اونم چه بارونی.من شما رو زیر روسری ام گرفتم تا بارون به صورتت نخوره.
وقتبی اومدیم خونه ساعت 1 بود و ما نهار نداشتیم .بابایی رفت سر کار و من مشغول آماده کردن مایع کتلت شدم چون دیگه به هیچ غذای دیگه نمیرسیدم.
تا اومدم کتلت ها رو سرخ کنم دوباره گریه کردی و منو مجبور به نشستن کنار خودت کردی.بابایی که اومد شما رو دادم دست بابایی و خودم مشغول درست کردن نهار شدم.
تازه بابایی هم نرسیده بود بره بانک و دفترچه حسابت رو بگیره.قرار شد فردا بابایی بره بانک و دفنرچه حسابت رو بگیره.
میبینی تورو خدا یه فسقلی بچه هستی بخاطر افتتاح حساب همه چی رو ریختی به هم .
سعی کردم این پست از وبلاگت پر از شکلک باشه تا جبران پست قبلی که شکلک نداشت بشه،وگرنه خاله مریمی (مامان هانا)دوباره دعوام میکرد.
دیشب که تا ساعت دو بیدار بودی و با زور و زحمت خوابیدی امشب تورو خدا اذیت نکن و زود بخواب.
عشق مامان خیلی دوستت دارم.بابایی هم دوستت داره یادت نره.