پندارجونپندارجون، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

پندارعسلی و مامان و باباش

کچل مو فرفری!!!

سلام عزیز یک ساله من خوبی مادر دستت بهتر شد؟ جای واکسن رو دستت مونده و دستت رو خیلی با احتیاط روی زمین میزاری. روز شنبه بعد از ظهر با بابابزرگ و بابایی رضا و بابا ابراهیم،رفتیم توی نخلستانهای اطراف خرمشهر تا عکس یادگاری بگیریم.بعد هم یه سر به بازار صفا زدیم و بعد به آرایشگاه رفتیم تا موهای شما رو ماشین کنیم . مامانی موهای شما همه کوتاه بلند و نامرتب شده بودند.من و بابایی تصمیم گرفتیم اونها رو ماشین کنیم تا یک دست و قشنگ در بیان.تازه اینطوری راحت تر میتونم روغن زیتون بزنم و موهای نازت رو تقویت کنم. 4تایی(با شما5تایی)رفتیم داخل آرایشگاه و گفتیم اومدیم موهای پسرم رو ماشین کنیم (فکر کنم آقای آرایشگر وحشت کردند،همه با هم ریختیم سرش)...
19 شهريور 1391

مامان دورت بگردم

سلام  پسر قند عسل مامان  صبح ها که بیدار میشی ماشالله خنده رو و خوش اخلاقی تا بیدار میشی کلی با من و بابا حرف میزنی.امروز یکشنبه   دوازدهم شهریور ماه سال هزار و سیصد و نود و یک ، ساعت هفت و نیم صبح بعد از دو روز تمرین کردن و تکرار کردن گفتی یک دو سه  و کلمه دایی رو هم گفتی. راستی 4 روز دیگه مونده به تولدت عزیزم.دیشب با بابا  رفتیم و کیک تولدت رو سفارش دادیم .امیدوارم همه چی خوب پیش بره و تولدی به یاد موندنی بشه برای پندارجونم - چراغ خونه ما- . ...
12 شهريور 1391

شیطنت های پندار مامان

سلام گل قشنگم ساعت به ساعت به تولد پسرم نزدیک میشیم و من هنوز باورم نمیشه پسر کوچولوی مامان که وقتی دنیا اومد نمی تونست شیر بخوره،الان واسه خودش مردی شده ماشالله. روزهای شیرین و خوشی برا مامان رقم میزنی.درسته که خسته میشم اما یه شیرینی خاصی تو این خستگی هست که با دنیا عوض نمی کنم . یه وقتا که کم میارم میگم چرا این پسر یه گوشه نمیشینه یک دقیقه .اما بعد سریع پشیمون میشم و خدا رو شکر میکنم که سالمی و توان اینهمه شیطنت رو داری. صبح ها تا بیدار میشی بدون هیچ درنگ و تاخیر بالای تخت رو میگیری و می ایستی و بعد با خنده خودت رو روی تشک میندازی و ما رو نگاه میکنی تا بخندیم. اگر بیدار بشی و ما چشمامون بسته باشه انگشت میکنی تو چشم ما تا بازش...
8 شهريور 1391

بیبی مریضه

سلام  خوبی پسرکم  دیگه دارم یه تولدت نزدیک میشیم. این روزها یکم تو دلم غم دارم. بیبی (مادر بزرگ بابایی) حالش خوب نیست. بنده خدا شب از جا بلند میشه و در حالی که داشته راه میرفته میخوره زمین و سرش و دستش زخم میشه،خیلی ضیعف شده. وقتی شما دنیا اومدی به بیبی گفتیم اسم شما جواده(اسم مذهبی ات رو به ایشون گفتیم) چون ایشون براشون سخته تلفظ اسم پندار. روز عید فطر با بابا و شما رفیتم اهواز و دیدیمش. بیبی خیلی من رو دوست دارند و شب که خوابیده بودند مرتب منو صدا میکردند. منم کاری از دستم بر نمی اومد و تو اتاق گریه میکردم.اومدم بگم براش دعا کن تا خوب بشه.  آخه میدونی من عاشق پدر بزرگ و مادربزرگها هستم اونا واقعا برکت خونه ه...
4 شهريور 1391

من و مامانم

سلام  خوبین؟ اومدم از کارهای جالبم براتون بگم. خونه مامانی(تهران)که بودم مامانی دور تا دور خونه رو برام پشتی گذاشته بود به دو دلیل: 1 راحت بایستم و با کمک پشتی ها راه برم. 2 ورودی های خطرناک مسدود بشن (مثل آشپزخونه میز تلویزیون ورودی به راهرو و...) منم یاد گرفته بودم که میشه وسایل رو به اون طرف پشتی پرت کرد(وای چه کار بدی!!!) حالا که برگشتم خونه پشتی های کنار دیوار رو میگیرم و می ایستم و دائم تلاش میکنم اسباب بازی و کنترل تلویزیون رو بندازم اون طرف پشتی.مامان مدام به من میگه مامانی دیوار چیزی ازش رد نمیشه اما من هر چی فکر میکنم منظور مامان رو نمی گیرم و باز کارم رو ادامه میدم . بابا صبح برای رفتن به دفتر مکافات داره میدو...
28 تير 1391

ده ماهگی پندار

سلام  الهی مامان فدای اون چشمای نازت بشم. باورم نمیشه روز به روز جلوی چشمم قد میکشی و بزرگ میشی .دوماه دیگه تولدته فدات بشم من. تو پستای قبلی گفتم که دوماه بود روی 10 کیلو مونده بودی و اضافه نکرده بودی. برای 10 ماهگیت شنبه گذشته رفتیم مرکز بهداشت. و خوشبختانه 700گرم وزن گرفته بودی. مسئول مرکز گفتند تا یکسالگی نیاز به مراجعه مجدد نداری. دور سر و قدتت رو هم گفتند لازم نیست چک کنیم همه چی اش خوبه. اینم عکس 10 ماهگی قند عسل: ...
20 تير 1391

سفر پندار

سلام عزیزان پندار با یه کوله بار خاطره خوب از تهران برگشت. وقتی رسیدیم تهران برای شرکت در مراسم چهلم خاله بابا رضا،به وزوان رفتیم. خدا خدا میکردم که هنوز گلهای محمدی فصلشون تمام نشده باشه تا پسرم اونها رو ببینه (وزوان گل های محمدی معروفی داره حتی گلابش از گلاب کاشان بهتره ولی چون خیلی کمه کسی نمیدونه). خدا رو شکر گل ها هنوز بودند و پندار تو کوچه باغهای وزوان عطرشون رو استشمام کرد. پندار در پارک لاله وزوان: بقیه عکس ها در ادامه مطلب:   پندار در کوچه باغهای گل محمدی وزوان:   بعد از سمت جاده کاشان به تهران برگشتیم تا در مراسم گلابگیری شرکت کنیم. پندار در مراسم گلابگیری قمصر کاشان:   بعد به باغ ف...
16 تير 1391

9ماهگی پندار در تهران

سلام دوستان همیشه همراه ممنون که در نبود ما هم به وبلاگ پندار عسلی سر زدین  ما دیروز 5شنبه روز نیمه شعبان رسیدیم خرمشهر خیلی خوش گذشت. پندار در حالی 9ماهه شد که وقتی به مرکز بهداشت مراجعه کردیم نسبت به ماه 7 وزنش تکون نخورده بود و همون 10 کیلو مونده بود. وقتی شرح حال ماه گذشته اش را گفتم خانوم دکتر گفتند به علت تب سه روزه اش وزن نگرفته از طرفی چهار دست و پا رفتن خیلی انرژی از نی نی ها میگیره و باعث میشه حتی وزن کم کنند. الیته قد و دور سرش نسبت به ماه گذشته رشد داشت الحمدالله  همین که سالم باشه برام کافیه زیاد اصراری رو تپل شدنش ندارم. پندار در 9ماهگی: وزن : 10 کیلو گرم  قد : 74 سانتی متر دور سر : 47سانتی...
16 تير 1391