پندارجونپندارجون، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

پندارعسلی و مامان و باباش

چقدر دیر اومدیم ایندفعه...

1391/11/28 14:52
نویسنده : مامان مریم
1,611 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

عزیز دلم

الان نزدیک یک ماهه که به تهران اومدیم و من اینترنت نداشتم تا برات مطلب بزارم

اما بجاش حالا که اینترنت دایی مجید وصل شد با یه عالمه عکس اومدم

روز سه شنبه دهم بهمن (هفده ربیع الاول) با چندتا از خاله ها تو خانه کودک دنیای نور قرار داشتیم.

اینم چندتا عکس از اون روز:

تاب تاب عباسی...

دریتا؛وانیا؛پندار؛پرتو

آرتین؛راستین؛پندار

پندار؛مشکات؛دریتا و آنیتا بانو؛وانیا؛بنیتا

پندار خسته شده و بعد از خوردن سیب زمینی خوابش رفت...

 

فردای اون روز من و بابا رضا به اصفهان (علویجه) رفتیم تا دایی ببی(مجید) و وسایلش رو از خوابگاه بیاریم.

اینم عکسهای سفر به وزوان و علویجه:

پندار و بابا رضا زیر کرسی خونه پدر بزرگ مرحوم من:

خانه پدری بابا رضا

اتاق دایی توی خوابگاه :

اتاق دایی تو خوابگاه

دایی سعید:

دایی سعید

پندار و دایی های مهربونش:

دایی سعید و مجید

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

دایی مجید
29 بهمن 91 12:26
به به چه پسری داریما


بعله دیگه
نیر
29 بهمن 91 23:28
عشقممممممممم اون قیافتو بخورم من عسلم


مرسی نیر جونم فدات بشم من
دائي مصطفي
23 فروردین 93 21:24
اين عکسو ديدم خوشحان شدم که داداشمو ديدم ممنون دایی مصطفی شما نبودین که ببینیمتون وقتی اومدیم خوابگاه ان شالله به زودی ببینیمت