پندارجونپندارجون، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

پندارعسلی و مامان و باباش

بیقراری نیمه شب

1392/1/31 13:20
نویسنده : مامان مریم
739 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل مامانniniweblog.com

شبها ساعت 11 به بعد میخوابی.تا ساعت 3 یا 4 صبح خوابی و بعد یه کوچولو شیر میخوری و باز میخوابی تا ساعت 8 و نیم الی 9 صبح.

اما, دیشب ساعت 4 و نیم بیدار شدی اونم با گریه!!niniweblog.com

شما هیچوقت با گریه بیدار نمیشی همیشه هر وقت که بیدار بشی خنده رو لبهات هست،اما اینبار وقتی بیدار شدی فقط گریه میکردی و جیغ میزدی و به هیچوجه حاضر به شیر خوردن و خوابیدن نشدی.niniweblog.com

تا ده دقیقه با چشمای نیمه باز گریه کردی و بابایی هم بیدار شد بعد یکم آروم شدی و دست منو گرفتی و بردی سمت سبد اسباب بازی هات و گفتی بازی  بازی.niniweblog.com

منم نشستم و باهم ماشین بازی کردیم ، عروسک بازی کردیم ...niniweblog.com

اما حاضر نشدی که بخوابی و دوباره به گریه افتادی و مامان جون و بابا جون رو هم بیدار کردی.niniweblog.com

به بابا گفتی ددر و در حیاط رو بهش نشون میدادی.niniweblog.com

بابا بردت تو حیاط و نشونت داد که تاریکه و همه خوابیدن.اما قبول نکردی و گفتی دیل دیل در(کلید بیار در رو باز کن)niniweblog.com

بابا هم رفت و کلید در کوچه رو آورد و بردت تا سر کوچه و برگشت اما بازم آروم نشدی.niniweblog.com

باباجون هم بردت تو کوچه و وقتی اومدی آرومتر شدی و راضی شدی که بخوابیم دقیقا یک ساعت و نیم بیدار بودی و ساعت 6 خوابیدی.niniweblog.com

خیلی نگران و ناراحت بودم  که شاید چیزی اذیتت میکرده و نتونستی به مامان بگی یا خدای نکرده جاییت درد داشته . ولی خب شکر خدا به خیر گذشت.

وقتی خوابیدی منم خوابیدم و صبح دوتایی ساعت 10 و ربع بیدار شدیم niniweblog.com و این یعنی یک رکورد جدید برای بیدار شدن من و پسرم که تا حالا اینموقع بیدار نشدیم (البته خب دلیل موجه داشتیم دیگه)

از بابا ابراهیم هم ممنون که با وجود اینکه خوابش می اومد باهات مدارا کرد و برات وقت گذاشت.niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

گلاره
31 فروردین 92 15:41
عزیزم چت شده بود. میخواستی با مامانی رکورد جدید بزنییی


آره خاله میخواست به این بهانه مامانش صبح یکم بیشتر بخوابه
تمنا
1 اردیبهشت 92 2:20
آخی جان دلم......احتمال زیاد خواب بد دیده بوده بچه...

پستهای اخیر رو هم خوندم.عکساش قشنگ بودن.پسر گللل


مرسی تمنا جان
لطف داری عزیزم
آذین
1 اردیبهشت 92 15:00
سلام مریم جون ... دلم واسه تو و پینگیل تنگ شده بود

چقدر خوبه که حوصله داری و مرتب وب را آپ می کنی کاش منم مثل تو بودم

جالبه که پندار فقط یکی دو بار در طول شب بیدار میشه !!!!! آرمین ساعت 11-12 میخوابه و 7 صبح بیدار میشه تازه .............. در طول شب حداقل 6-7 بار بیدار میشه

سلام عزیزم منم دلتنگتم گلم خب دیگه تنها سرگرمی من نوشتن برا پنداره امیدوارم آرمین جوجوی ما هم شبها خوابش تنظیم بشه قربونش برم


azin
1 اردیبهشت 92 15:00
راستی پندار را از طرف من ببوس


مامی مائده
1 اردیبهشت 92 23:46
خب بچمون هوس ددر کرده بوده دیگه


بله عزیز ماهم اطاعت امر کردیم
حنانه
2 اردیبهشت 92 23:52
پندار جونم الهی خاله قربونت بشه تو چقدر ناز وبامزه هستی شب وقت خوابه نه ددررررررررررر روزها با مامانی برو ددرررررررررر


مرسی حنانه جون آره دیگه شب و روزش قاطی شده بود
زهره (نازنین زهرا)
4 اردیبهشت 92 14:46
سلام سال نو با یک ماه تاخیر مبارک. خدارو شکر که بالاخره خوابید پندار کوچولوی ناز وگرنه میگفت پارک هم بریم. راستی پروژه ی از پوشک گرفتن به کجا رسید؟ منم درگیر همین پروژه واسه نازنین زهراهستم حالا به قسمت سختش رسیدم که توی مهمونی ها هم بازش بذارم. ایشالله که همه ی نینی ها بخصوص نینی های ماهم با راحتی از پوشک گرفته بشند.

بالاخره آپیدم. منتظرتونم




ممنون عزیز خیلی دلتنگتون بودم

مبارک باشه از پوشک گرفتن دخملی




زهره ( مامان نازنین زهرا)
8 اردیبهشت 92 18:57
سلام موهای نازنین زهرا رو کوتاه کوتاه کردم .لطفا بیا و نظر بدید ببینید بهتر شده یا نه


به به مبارکه خوب کردی عزیز الان هوا هم گرمه برا رشد خودش هم خوبه که موهاش کوتاه باشه الهی آرایشگاه عروسیش بیام نظر بدم
تداعی
9 اردیبهشت 92 10:57
عزیزم حتما خواب بد دیده بودی
خدارو شکر که الان خوبی


ممنون عزیزم علی رو ببوس
الناز مامان بنیا
9 اردیبهشت 92 14:54
کار هر شب بنیا جیغ زدنه خوبه ولی هااا خوش گذشت بهتون


آره الی جون خوششششششششش گذشت بهمون بنیا چرا جیغ میزنه عزیز دلم