پندارجونپندارجون، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

پندارعسلی و مامان و باباش

یک سری از اولین های پینگیل و مامان

1390/4/17 19:18
نویسنده : مامان مریم
691 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم ، برگ گل تمیزم ;

میخوام تا اونجا که یادم میاد اولین های شما رو بنویسم.niniweblog.com

اولین کسی که فهمید باردارم بابایی بود. (14/11/1389)niniweblog.com

اولین خوراکی که من و شما باهم هوس کردیم پفک نمکی بود.تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

اولین سونو گرافی بارداری رو در تاریخ  7/12/1389 انجام دادم.

اولین بویی که حالم رو بد میکرد، بوی حمام  بود.

اولین غذایی که هوس کردم کله پاچه بود.  niniweblog.com niniweblog.com

اولین تکون خوردنت رو ، 5 فروردین حس کردم.با تکون خوردنت منو ازخواب بیدار کردی.niniweblog.com

اولین بار صدای قلب نازنینت رو  15/1/1390 شنیدم.(خانوم دکترت باور نمی کرد  در هفته 13 هم بتونه صدای قلبت رو بشنوه.) بگو ماشاللهniniweblog.com

فعلا همینا یادم بود. بعدا بیشتر برات میگم نفسم.

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

زیبا
17 تیر 90 19:00
سلام . من زیبا هستم . وبلاگ من در مورد زیبا سازی است . اگر می خوای هیچ وقت با عکس های ضربدر شده توی وبلاگت مواجه نشی . اگر می خوای وبلاگ زیبایی داشته باشی . حتما به وبلاگ من بیا . این پیام به صورت خودکار ارسال نشده . خودم شخصا وبلاگ تو رو پیدا کردم و خواستم که خودم رو بهت معرفی کنم . اگر به وبلاگم اومدی و ازش خوشت اومد می تونی منو با عنوان ویلاگم .•* زیبــــــا ســـــاز بـــرای مــــــا *•. لینک کنی و اگر هم تمایل داشتی که منم لینکت کنم حتما بهم خبر بده . حضور همیشگی ات و نظرات خوبت باعث دلگرمی من برای ادامه کارمه پس بهم سر بزن . با شرکت تو نظر سنجی هام وبلاگم رو به سمت مورد علاقه خودت هدایت کن . منتظر انتقادات و پیشنهاداتت هستم . اگر از وبلاگم خوشت اومد می تونی به بقیه دوستانت هم آدرس وبلاگم رو بدی . با حضور فعالت توی وبلاگم ( تعداد نظراتت برای پست های من ) از طرف من یک هدیه ( تصاویر زیبا سازی ) دریافت میکنی که فقط مخصوص خودت و وبلاگت است . بازم میگم این یه پیام تبلیغاتی نیست . امیدوارم که وبلاگت هیچ وقت تعطیل نشه و همیشه انگیزه ای برای ادامه ی کارت داشته باشی . موفق باشی .
بابایی
17 تیر 90 19:14
سلام پینگیلی . آره مامانی راست میگه تکون خوردنت را هیچ وقت از یاد نمی برم . مامانیت من را از خواب بیدار کردو بهم گفت ابراهیم چرا میزنی به تخت و من را از خواب پروندی!!!!!!منم گفتم : من کی زدم به تخت آخه مگه مریضم . این هم یک خاطره شیرین از اولین تکون خوردنت
مامان ابوالفضل
18 تیر 90 11:41
سلاممممممممممم
خیلی جالبه که اولینها رو به یاد آوردی و نوشتی
امیدوارم این پینگیلیه ما هم سالم و به موقع بدنیا بیاد



مرسی گلم ابوالفضل شما هم ان شالله صحیح و سالم دنیا بیاد
مامي مائده
18 تیر 90 12:07
خاطره قشنگيه اين اولين تكون خوردنش


مائده جون، خواب بودم تکون خورد بیدارم کرد ابراهیم بنده خدا خوابیده بود بهش گفتم چرا تخت رو تکون میدی بیدارم کردی. خواب الود گفت بخدا خواب بودم دوباره که تکون خورد فهمیدم پینگیله نه بابایی