وقایع اتفاقیه (حمام رفتن پندار)
سلام
پسرکم بعد از چند روز اومدم تا از بقیه اتفاقات بعد تولدت برات بنویسم.
الحمدلله شبها بهتر میخوابی و بیقراری ات کم شده.
جونم براتون بگه روز سه شنبه ٢٩شهریور ماه دایی مجید اینا از تهران حرکت کردند تا بیان و پندار کوچولو رو بینند.همون شب ناف پسرکم افتاد.و ما کلی هورا هورا کردیم . بعد هم زنگ زدیم به مامان جون رحیمه و خبر دادیم که چهارشنبه برای حمام دادن عسلکم بیاد خرمشهر.
صبح چهارشنبه مامانجون رحیمه اومد و یکی دوساعت بعد بابا رضا و دایی مجید هم رسیدند.وسایل حمام گل پسر رو آماده کردیم و حمامش دادیم.البته دیگه حمام دهه نبود و اسمش حمام دوازدهه بود چون دکتر تاکید کرده بود که تا نافش نیفتاده حمام نکنه.
اینم عکس وسایل حمام پندار: (من دوست دارم پندار رو تو اتاق حمام بدم برای همین توی اتاق وسایلش رو چیدم نه حمام.)
اینم عکس پندار بعد حمام کردن:(پسرم اصلا گریه نکرد عاشق آب بازیه)
اینم پندار دسته گل قنداق شده همراه دایی مجید: