پندارجونپندارجون، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

پندارعسلی و مامان و باباش

4ماهگی پندار و 30سالگی بابای پندار

سلام شنبه 17 دی ماه برای من رنگ و بوی بهار رو داره. آره درسته که الان زمستونه اما این روز برای من روز شکفته شدن گل همیشه بهارمه." گل همیشه بهارم ابراهیم "زهی خجسته و فرخنده فال که با 4ماهگی پسرم شما هم پا به دهه چهارم زندگی میگذاری. یک دنیا آرزوی قشنگ همراه با سبدی از گل های زیبا تقدیم به تو سایه پرمهرت همیشه بر سر من و پسرمون مستدام. و اما پسر قشنگم ، پندار نازنین، ورود شما رو به ماه پنجم زندگی شیرینت، شاد باش میگم. ان شالله زود زود بزرگ بشی و به موفقیت های زیادی دست پیدا کنی.از خدا میخوام بهم توفیق بده تا مامان خوبی برای غنچه خوشگلم باشم. ...
17 دی 1390

سلامی دوباره

سلام سلام ما (من و پندار) برگشتیم با یه عالمه عکس و خبر جدید. بذارین از اول اول براتون تعریف کنم. روز ٤شنبه ٩ آذر ماه قرار بود ما به سمت تهران حرکت کنیم ،‌خوشحال و خندون بار سفر بستیم و رفتیم راه آهن. دیدیم خیلی شلوغه و متوجه شدیم قطار ساعت ١١ هنوز نرفته و قطار ما هم هنوز نیومده بعد از اینکه نشستیم بابایی رفت و سوال کرد و معلوم شد حرکت ما کنسل شده من هم که تو اینجور مواقع قاط میزنم ،به بابایی گفتم حالا چکار کنیم ؟ بابایی گفت بریم خونه عصر میرم آژانس بلیط جمعه یا شنبه رو میگیرم. من به بابایی گفتم تا عصر دیره همین جا برو اگر جا میده بلیط بگیر . خوشبختانه بلیط بود و ما شنبه ١٢ آذر دوباره به سمت راه آهن حرکت کردیم .ولی بازهم...
15 دی 1390

سالگرد ازدواج مامان مریم و بابا ابراهیم

سلام پسر ناز مامان خوبی عزیزم؟ فردا شما دو ماه و بیست روزه میشی، و پیوند ازدواج من و بابایی هم چهارساله میشه. خوشحالم که خدا بهم یه همسر مهربون و وفادار داده،که توی خوشی و ناخوشی همراه من باشه. امسال با سه تا سالگرد قبلی یه فرق عمده داره و اونم وجود نازنین و مقدس شماست عزیزم   از خدا میخوام این جمع سه نفره رو هیچ وقت از هم جدا نکنه و بهترین ها رو برای ما رقم بزنه.     راستی ساک های سفر رو بستیم و منتظر ٤شنبه هستیم که به امید خدا بریم تهران.   همه منتظرن تا شما رو ببینن و توی این دوماه و نیم فقط به دیدن عکسهای وبلاگت دلخوش بودند. این اولین سفر قند عسل منه .امیدوارم که بهش خوش بگذره. ...
8 آذر 1390

توضیح در مورد مطلب قبلی

سلام پندار جونم  مامانی ; پست قبلی وبلاگ شما باعث شد تا بعضی از دوست جونای مامان به اشتباه فکر کنند. یکی اینکه پسرکم اصلا توی این عکس دست تو بینی اش نکرده خاله ها.اگر با موس روی عکس  برید و مکس کنید توضیح دادم که شصتشو میخوره. ودیگری اینکه شصت خوردن پندار و یا هر نی نی دیگه از دوماهگی به معنی گرسنگی  نی نی نیست. چون نی نی گرسنه شاید فقط یک دقیقه به شصت خوردن رضایت بده،بعد از اون گریه و بی تابی میکنه.شصت خوردن نی نی به معنی شناخت دستاش هست .چون تنها شناسایی کننده نی نی دهانش هست. و مطمئن باشین این عادت نمی مونه باهاش.بچه های سن بالاتر مثلا 3 ساله اگر شصت بخورند عادت میکنند. و آخری اینکه پستونک خوردن اصلا خوب...
3 آذر 1390

اوخ شدن پای پندار

سلام قند عسل مامان، دو روزه روی کشاله ران  پات به خاطر پوشک یه زخم یدجنس جاخوش کرده. مرتب پاتو میشستم و زینک اکسید میزدم اما خوب نشد.دیشب عمو علی و خاله تارا و آتوسا گلی خونمون بودند،از خاله تارا سوال کردم و ایشون هم لطف کردند و راهنمایی های لازم رو انجام دادند. خاله تارا گفت سه تا پماد (جنتامایسین چشمی ،هیدروکورتیزون،کلوتریمازول)رو باهم مخلوط کنم و روی زخم پات بزارم و روی اونها زینک اکسید بمالم. از امروز شروع کردم تا ببینم طی چند روز آینده بهتر میشه یا نه. البته اینو بگم که خاله تارا پرستار هستند و توی این زمینه اطلاعات کافی دارند و ما سر خود این کار رو نکردیم. امیدوارم زود زود پای کوچولوت خوب بشه. دوستت دارم خیلی زیا...
27 آبان 1390