پندارجونپندارجون، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه سن داره

پندارعسلی و مامان و باباش

سفرنامه پندار

سلام به همه دوستان و عزیزان سال نو مجدد مبارک خدمت شما عزیزان همراه عارضم که ما امسال بخاطر عروسی عمو اسماعیل برنامه سفر نداشتیم، اما بعد از عروسی ، بابا رضا ما رو با خودشون راهی سفر کردند. مقصد ما کرمانشاه بود بین راه متوجه شدیم عمو افشین هم داره میره کرمانشاه، هماهنگ شدیم و باهم ادامه مسیر رو طی کردیم . دایی مجید یه دوست داره که تو خوابگاه باهم هستند و منزلشون اسلام آباد غربه . با ایشون تماس گرفتیم و آقا سعید ما رو دعوت کردند خونه شون.مامان آقا سعید برامون خورش خلال درست کرده بودند.خیلی خانواده مهربون و مهمان نوازی بودند: بقیه رو در ادامه مطلب ملاحظه کنین: بعد از نهار به سمت کرمانشاه راه افتادیم و سر شب در حالی که باران شد...
17 فروردين 1391

دندان های پیشین بالا سری دوم

سلام گل مادر روز اول فروردین برای تبریک سال نو رفتیم خونه مامان جون رحیمه. خیلی بیتابی و گریه زاری کردی،طوری که همه کلافه شده بودند.من هر کاری کردم آروم نمیشدی. عصر برگشتیم خونه و بعد از اینکه از خواب بیدار شدی دوباره گریه رو از سر گرفتی. گذشت تا فردای اون روز ، یعنی دوم فروردین ماه سال1391 و من به دندونات شک کردم. آروم دهنت رو باز کردم و دیدم که بعلهههههههههههه دندونای پیشین سری دوم (کنار هر دوتا دندون پیشین بالا) لثه نازنینت رو شکافتند و بیرون اومدند. مبارک باشه گلم  ...
16 فروردين 1391

شش ماهگی (نیم سالگی)

سلام سلام سلام  خوبی عزیزم؟ فدای تو بشم که واکسن زدی و اینقدر صبورانه درد رو تحمل کردی و الکی داد و قال نکردی. وزن شما:9کیلو و300گرم  قد 67 سانتیمتر امروز شش ماه از روزی که خدا تو رو به دستان مامان هدیه کرده میگذره.لحظه لحظه این شش ماه برام شیرین بوده چون تو رو دارم. امروز وقتی خوابیده بودی فیلم روز تولدت رو نگاه کردم و کلی اشک ریختم.به صورت ماهت نگاه کردم و خدا رو برای هزارمین بار شکر کردم. مهارت های پسرم در این ماه: وقتی رو سینه میزارمش به جلو خیز برمیداره. کاملا مفهوم غریبه و آشنا رو درک میکنه. مشخص شده که راست دسته (هر چیزی میبینه دست راستشو میاره جلو تا بگیره). و کلمه جدیدی که یاد گرفته دده است (یعنی به م...
17 اسفند 1390

گفتگوی نی نی سایتی در روز تولد پندار

سلام تربچه  خوبی گلم؟ از وقتی باردار شدم عضو سایت محبوب نی نی سایت شدم.از اونجایی که کلوپ خودمون (مامانای مهر 90)خیلی خلوت بود اومدم تو کلوپ مامانای مهر و آبان و آذر 90.اونجا با همه این خاله های دوست داشتنی که به وبلاگ شما سر میزنند آشنا شدم. شما اولین نی نی کلوپ بودی که دنیا اومدی و برای همه چون تجربه اول مادر شدنشون بود خیلی مهم بودی(خاله سهیلا و خاله ماهی و خاله مینا تجربه دومشون بود) به شما میگن ارشد کلوپ و به من هم میگن مامان کلوپ . مامان با حوصله رفتم تو آرشیو مطالب کلوپمون و گفتگوی خاله ها رو از ساعات اولیه روز تولدت تا فزداش (جمعه) جمع آوری کردم . خیلی جالبه امیدوارم خوشت بیاد. یکمی طولانیه اما میدونم برای شما خاطره ان...
10 اسفند 1390

پنج ماهگی تربچه

سلام عزیز مامان تربچه کوچولو حالت چطوره؟ ماهگی ات مبارک. دیروز شما رسما وارد ماه ششم از زندگی قشنگت شدی. صبح با بابایی بیدار شدیم و چون بابا کار داشت خودمون دوتایی رفتیم آبادان.مرکز بهداشت خیلی شلوغ بود.تا ساعت 11 معطل شدیم. وقتی قد و وزنت چک شد پرونده ات رو از اون مرکز تحویل گرفتم تا دیگه مجبور نباشیم برای قد و وزن و واکسن صبح زود تا آبادان بریم و برگردیم. اومدیم خونه و بابا زنگ زد که نهار درست نکن (وقتی نمونده بود، ساعت یک بود).بابایی که اومد داشتم از سر درد می مردم .نهار که خوردیم یدونه مسکن خوردم و خوابیدم. نیم ساعت بعد با صدای قشنگ شما بیدار شدم... وزن شما 8600 گرم شده و نسبت به نمودار رشد خوبه و موردی ...
18 بهمن 1390

پندار رسما غذا خور شد هورااااااااااااااااااااااا

سلام  تربچه(اسم جدیدت): خوبی عزیزم ؟ شما نزدیک یکماهه که لعاب برنج و حریره و آب بادوم میخوری،اما خیلی کم و رقیق،به اندازه ای که توی قطره چکون بهت میدادم تا بخوری. اما امروزدوشنبه 10 بهمن ماه 1390  ،مثل آدم بزرگا نشون دادی که گرسنه ای.همش زبونتو در میاوردی و لبهاتو باهاش تر میکردی... روایت امروز از زبان پندار(تربچه): بابا یکی به داد من برسه،گرسنمههههههههههههه: مامان زود رفت توی آشپزخونه و یه چیزی درست کرد.   این چیه دیگه مامان خانوم؟؟:  خوردنی بود انگار، بازم بده بخورم :آها فهمیدم چیه فرنی بود، به به بازم میخوام اون که به جایی نرسید: (و دوباره مامان رفت آشپزخونه) دههههههههههههه ت...
10 بهمن 1390

دومین دندون جیگر طلای مامان

سلام عشقم خوبی آبنبات چوبی مامان؟ اومدم مژده بدم که دندون دومی شما هم روز چهارشنبه ٢١ دی ماه ،در ٤ماه و ٤روزگیت، لثه کوچولوت رو شکافته و بیرون اومده. حالا خنده های شیرینت صدها برابر زیبا شده ،چون وقتی لبهای کوچولوت از هم باز میشه دندون موش موشی ها جلوه نمایی میکنن. قربون پسر عزیزم برم مامان از این به بعد باید حواسم به بهداشت دندونات باشه .بعد از شیر خوردن باید با گاز مرطوب دندونهاتو پاک کنم یا یک کوچولو آب بدم بخوری تا دندونات تمیز بشن.   ...
23 دی 1390

واکسن 4ماهگی پندار جون

سلام گفتم که روز دو شنبه رفتیم مرکز بهداشت آّبادان تا پسرم واکسن ٤ماهگی اش رو تزریق کنه،اما واکسن سه گانه نداشتند و گفتند هفته دیگه بیایین شاید برامون بیاد! اما من که نمیخواستم واکسن پسرم خیلی دیر بشه،امروز صبح همراه بابا ابراهیم بردیمش یه مرکز بهداشت توی خرمشهر. واکسن سه گانه رو به پای چپت تزریق کردند و قطره فلج طفالت رو هم خوردی (قبلش بهت استامینوفن داده بودم تا کمتر درد بکشی). نتایج قد و وزن نازنینت هم به این شرحه: قد:64سانتی متر وزن:8کیلو و 200 گرم (بگو ماشالله) دور سر:43سانتی متر الان  که برات این پست رو نوشتم حالت از صبح خیلی بهتر شده درد پات کم شده ولی باید شب مراقبت باشم تا دمای بدنت بالا نره. نهال زندگی م...
20 دی 1390