پندارجونپندارجون، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

پندارعسلی و مامان و باباش

ایستادن پندار

سلام عزیز شیطون بلا این روزها دیگه من حریفت نمی شم . خیلی شیطون شدی و هر چی میخوای سریع میای با دست لباس منو میکشی و میگی ماما ماما، تا آدم دلش به رحم بیاد و اون خواسته ات رو انجام بده. چند وقت از  ایستادن هات میگذره اما همونطور که قبلا گفتم من اسم اش رو ایستادن نمیزارم ؛چون سریع تعادلت رو از دست میدادی . اما شنبه 21 مرداد ماه ، شما ایستادی و بدون از دست دادن تعادل روی زانو نشستی و بعد هم دو مرتبه وقتی ایستادی یک قدم به جلو برداشتی و بعد نشستی. گامهات استوار پسرم و جاده های موفقیت زیر پاهات هموار.   ...
24 مرداد 1391

11 ماهگی و خبرهای بسیار خوب

سلام زندگی مامان ببخشید تاخیر دارم و مثل قبل برات پست نمیزارم . چندتا دلیل داره که اولی اش خودتی جیگرم که از بس شیطون شدی برا مامان وقت نمیزاری که بیام و بنویسم . دومی اش هم اینه که این روزها دغدغه کار بابایی ذهنم رو خیلی مشغول کرده بود.و بابا هم چند روز رفت سفر تا ببینه می تونه شغل مناسبی پیدا کنه یا نه.آخه میدونی مامان، اوضاع کار بابایی خیلی بد شده بود و بابا هم همش نگران آینده و رفاه و آسایش شماست. (ما هیچکدوم برای خودمون چیزی نمی خواهیم همیشه آینده تو ما رو نگران میکنه). خب بسه دیگه حوصله ات سر رفت اومدم یه چندتا خبر بدم تا دل کوچولوت شاد بشه: 1- به سرعت برق و باد 11 ماه از ورود تو به دنیای ما گذشت و این یعنی ماه دیگه این موقع...
17 مرداد 1391

من و مامانم

سلام  خوبین؟ اومدم از کارهای جالبم براتون بگم. خونه مامانی(تهران)که بودم مامانی دور تا دور خونه رو برام پشتی گذاشته بود به دو دلیل: 1 راحت بایستم و با کمک پشتی ها راه برم. 2 ورودی های خطرناک مسدود بشن (مثل آشپزخونه میز تلویزیون ورودی به راهرو و...) منم یاد گرفته بودم که میشه وسایل رو به اون طرف پشتی پرت کرد(وای چه کار بدی!!!) حالا که برگشتم خونه پشتی های کنار دیوار رو میگیرم و می ایستم و دائم تلاش میکنم اسباب بازی و کنترل تلویزیون رو بندازم اون طرف پشتی.مامان مدام به من میگه مامانی دیوار چیزی ازش رد نمیشه اما من هر چی فکر میکنم منظور مامان رو نمی گیرم و باز کارم رو ادامه میدم . بابا صبح برای رفتن به دفتر مکافات داره میدو...
28 تير 1391

ده ماهگی پندار

سلام  الهی مامان فدای اون چشمای نازت بشم. باورم نمیشه روز به روز جلوی چشمم قد میکشی و بزرگ میشی .دوماه دیگه تولدته فدات بشم من. تو پستای قبلی گفتم که دوماه بود روی 10 کیلو مونده بودی و اضافه نکرده بودی. برای 10 ماهگیت شنبه گذشته رفتیم مرکز بهداشت. و خوشبختانه 700گرم وزن گرفته بودی. مسئول مرکز گفتند تا یکسالگی نیاز به مراجعه مجدد نداری. دور سر و قدتت رو هم گفتند لازم نیست چک کنیم همه چی اش خوبه. اینم عکس 10 ماهگی قند عسل: ...
20 تير 1391

سفر پندار

سلام عزیزان پندار با یه کوله بار خاطره خوب از تهران برگشت. وقتی رسیدیم تهران برای شرکت در مراسم چهلم خاله بابا رضا،به وزوان رفتیم. خدا خدا میکردم که هنوز گلهای محمدی فصلشون تمام نشده باشه تا پسرم اونها رو ببینه (وزوان گل های محمدی معروفی داره حتی گلابش از گلاب کاشان بهتره ولی چون خیلی کمه کسی نمیدونه). خدا رو شکر گل ها هنوز بودند و پندار تو کوچه باغهای وزوان عطرشون رو استشمام کرد. پندار در پارک لاله وزوان: بقیه عکس ها در ادامه مطلب:   پندار در کوچه باغهای گل محمدی وزوان:   بعد از سمت جاده کاشان به تهران برگشتیم تا در مراسم گلابگیری شرکت کنیم. پندار در مراسم گلابگیری قمصر کاشان:   بعد به باغ ف...
16 تير 1391

9ماهگی پندار در تهران

سلام دوستان همیشه همراه ممنون که در نبود ما هم به وبلاگ پندار عسلی سر زدین  ما دیروز 5شنبه روز نیمه شعبان رسیدیم خرمشهر خیلی خوش گذشت. پندار در حالی 9ماهه شد که وقتی به مرکز بهداشت مراجعه کردیم نسبت به ماه 7 وزنش تکون نخورده بود و همون 10 کیلو مونده بود. وقتی شرح حال ماه گذشته اش را گفتم خانوم دکتر گفتند به علت تب سه روزه اش وزن نگرفته از طرفی چهار دست و پا رفتن خیلی انرژی از نی نی ها میگیره و باعث میشه حتی وزن کم کنند. الیته قد و دور سرش نسبت به ماه گذشته رشد داشت الحمدالله  همین که سالم باشه برام کافیه زیاد اصراری رو تپل شدنش ندارم. پندار در 9ماهگی: وزن : 10 کیلو گرم  قد : 74 سانتی متر دور سر : 47سانتی...
16 تير 1391

مخصوص خاله صفورا و خاله نهیر که عکس خواسته بودند

سلام خاله های پندار خیلی بهش لطف دارند و مرتب بهش سر میزنند و ابراز محبت میکنند.خاله نهیر و خاله صفورا گفته بودند چرا عکس نمیزاری؟ منم به دیده منت قبول کردم و براشون عکس میزارم.دوستتون دارم خاله ها. فقط بی زحمت برید به ادامه مطلب: وای این فرشته رو زمین چه میکنه؟ پندار و لباس جدیدش: طاووس پندار: پل زدن پندار: ...
5 خرداد 1391

و باز هم مهارت

سلام آلاسکای مامان امروز ٤خرداد ماه هزار و سیصد و نود ویک در ساعت ١٦:١٠ دقیقه از حالت چهار دست و پا به حالت نشسته در اومدی (دیروز برعکسش رو انجام دادی ).ماشالله راستی تاریخ سفرمون از یکشنبه به پنجشنبه همون هفته تغییر کرد. ...
4 خرداد 1391