پندارجونپندارجون، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

پندارعسلی و مامان و باباش

اولین اثاث کشی همراه با پندار

سلام گل سفیدم،بنفشه برگ بیدم الان 6روزه که از خونه قبلی نقل مکان کردیم و به خونه بابا جون اینا اومدیم. وسایل رو تو یک قسمت از پذیرایی شون جا دادیم و با یخچال و میز تلویزیون بزرگه باباجون اینا براش یه دیوار درست کردیم تا منظره زشت اثاث ها تو کارتن پیدا نباشه خودمون هم تو پذیرایی ساکن شدیم. مامانی عزیزم؛من و بابایی اول زندگی مون هم تو همین اتاق پذیرایی زندگی میکردیم و آدمهای کم توقع و ساده زیستی بودیم.الحمدلله از زندگی مون راضی هستیم.همین که بابایی مهربونه و خانواده دوست برای من یک دنیا ارزش داره. امیدوارم شما هم مثل بابایی باشی و اخلاق خوب بابایی رو داشته باشی. این شرایط برای شما از همه ایده آل تره چون کنار مامان جون و باباجونت ه...
3 آذر 1391

دایره لغات پندار

سلام شیرین زبون مامان خوبی گلم ؟ این روزها مشغول جمع کردن وسیله های خونه هستیم تا ظرف چند روز آینده خونه رو تحویل بدیم و بریم آبادان. مامان این روزها وقت نمیکنم باهات حرف بزنم و شعر بخونم.شرمنده ام بخدا قول میدم به محض اینکه از این وضع بیرون بیایم بشم همون مامانی قبلی که برات شعر میخوند.  حتما حتما باز برات وقت میزارم و یه عالمه بازی میکنیم خوبه؟ اینم سری اول کلمات که شما به زبون میاری ماشالله هزار ماشالله به پسر گلم:   تلفظ پندار کلمه مورد نظر آبه          آب نام نام،به به هر نوع خوراکی ایشی ...
25 آبان 1391

14 ماهه شدی عسل مامان

سلام و صد سلام به مرد کوچک خونه دیروز 14 ماهه شدی و من خدای بزرگ رو به خاطر وجود شیرینت تو زندگی شکر میکنم،نه یکبار بلکه هزاران بار. دیشب ساعت 4:30 دقیقه بیدار شدی و تا 6و نیم باهم بازی کردیم. یکم بهانه رفتن تو حیاط رو گرفتی،یکم اتل متل بازی کردی و بعد هم به من اشاره میکردی که بریم حمام !!! خلاصه با چه مکافاتی خوابیدی خدا میدونه دو سه روز بخاطر مریضی مامان شما هم تب کرده بودی و الحمدلله دیروز خوب خوب شدی. این ماه مراقبت بهداشتی نداشتی اما اگر بابا وقت کنه برا قد و وزن میبرمت درمانگاه عزیزم. مامان اقدس امروز بلیط داره تا بره تهران چون هنوز تکلیف اینکه تا کی تو این خونه بمونیم معلوم نشده. اینم عکس های پسرک 14 ماهه من ...
18 آبان 1391

دندانهای پانزدهم و شانزدهم

سلام عزیز دلم حسابی وروجک شدی. دیگه حریفت نمیشم ماشالله خیلی بلا شدی.منم انرژی این رو ندارم که پا به پات بازی کنم و خسته نشم. دو سه روز اینترنت نداشتیم و همین باعث شد ثبت جوانه زدن دندونهای جدید از روز خودش به امروز موکول بشه. دندون پانزدهم شما(نیش پایین سمت چپ) روز سه شنبه نهم آبان ماه هزار و سیصد و نود و یک روی لثه ات جای گرفت. دندون شانزدهم (نیش پایین سمت راست) روز چهارشنبه دهم آبان ماه جوانه زد. الان شما هشت تا دندون پایین و بالا رو به صورت مساوی داری. تبریک میگم عزیزم. مسواک زدن دندونها  هم، همچنان ادامه داره این روزها دغدغه اصلی شما رفتن به حیاطه.دوست داری ساعت ها بدون محدودیت تو حیا...
11 آبان 1391

پهلوان پندار...

سلام گل قشنگم دیروز که داشتیم با مامانی اقدس لباسها رو جمع و جور میکردیم ،لباسهای کردی که عید برات از کرمانشاه خریده بودم پیدا کردم و گفتم بزار تنت کنم ببینم اندازه هست یا نه؟ شما هم همکاری کردی و من لباس رو تنت کردم .ماشالله انگار که یه کرد اصیل بودی آخه خیلی بهت می اومد. جای بابا ابراهیم و دایی مجید و دایی سعید خالی بود که بچلونن شما رو . اینم عکس پهلوان من (خیلی شبیه وزنه بردار ها رفتار میکنی مامانی.متکای سنگین رو بلند میکنی مثل وزنه بردارها یه داد میزنی و میاری بالا بعد هم دنبال خودت میکشی اینور اونور.فکر کنم یه پهلوان رضازاده دیگه به پهلوان های ایران اضافه شده): ...
3 آبان 1391

روزانه های پندار

سلام عزیز دل مادر قربون شیرین کاریهای بامزه ات بشم. اومدم از کارهای جدیدت بنویسم: هرجا عکس باب اسفنجی رو ببینی شروع میکنی به خواندن با ریتم و میگی باه باه  باه باه (یعنی باب اسفنجی باب اسفنجی). لباسای خودت رو از بین یک عالمه لباس تشخیص میدی و اگر لباسهات رو بین لباسای دیگه ببینی سریع برشون میداری و میگی من من . دو هفته پیش پشه پای شما رو نیش زده بود و چون خارش و سوزش داشت من همش برات پماد میزدم و میبوسیدم،به همین دلیل کاملا یادت مونده و تا میگیم کجا اوخ شده انگشت میزاری روی جای نیش و اشاره میگنی تا بوس کنیم که خوب بشه. از دیروز یاد گرفتی الکی خودت رو بندازی زمین(البته خیلی با احتیاط اینکار رو میکنی) تا ما بگیم آخ آخ الهی ب...
29 مهر 1391

عکس از پندار در 13ماهگی...

سلام کلوچه مامان راستش روز 13ماهگی نرسیدم ازت عکس بگیرم. کلی کار رو سرم ریخته،شما هم ماشالله کپسول انرژی هستی و مهلت نمیدی ما وسیله جمع کنیم.همش تو کارتن ها میچرخی. دو روز پیش وقتی داشتی تو خونه می دویدی پات لیز خورد و با صورت اومدی رو موکت بینی خوشگلت زخم شد الهی مامان بمیرم برا پسر قشنگم.اینقدر صبوری که هیچی نگفتی.امیدوارم زود زود خوب بشی. اینم عکس 13ماهگی پسرم:   ...
19 مهر 1391

پایان 13ماهگی

سلام عشق مامان چند دقیقه است که  یک سال و یکماهگی رو پشت سر گذاشتی و وارد ماه دوم از سال دوم زندگی قشنگت شدی. وقتی فکر میکنم میبینم چقدر این لحظه ها زود میگذره. الان که دارم مینویسم خوابیدی و من دلم برات تنگ شده. ١٣ماهگی ات مبارک باشه مامانی. نفس من به نفس شما بنده. مامانی رو ببخش اگر گاهی حوصله ام به اون حد نیست که پا به پای شما بازی کنم .ببخش اگر یه موقع با ذوق و شوق میای پیشم و با اشاره چیزی میگی و من متوجه نمیشم. ببخش اگر بخاطر خوب بودن بیش از حدت،وقتی گاهی در حد معمول شیطنت میکنی من طاقتم طاق میشه و میگم چقدر اذیت میکنی. وقتی به بچه های هم سن و سالت نگاه میکنم که چقدر شیطون و شلوغ هستند و من توقع دارم شما همون ...
17 مهر 1391

دیدی چی شد دندون دوازدهم رو اینجا ثبت نکردم شرمنده

سلام مامان شرمنده عزیزم میدونی چرا؟  این روزها خیلی درگیرم و فراموش کردم جوانه زدن دندان دوازدهم رو برات ثبت کنم (فکر میکردم این کار رو انجام دادم) وقتی مطالب رو میخوندم متوجه شدم که جا افتاده. حالا اینجا برات مینویسم که دندان دوازدهم شما(نیش سری دوم یا همون دندان کرسی سمت پایین)روز سه شنبه 4مهرماه 1391 روی لثه خوشگلت جا خوش کرد. بازم منو ببخش عزیزم :* ...
16 مهر 1391