پندارجونپندارجون، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

پندارعسلی و مامان و باباش

20 ماهگی پندار گل مامان

سلام خوبی گل مادر الهی فدای تو بشم دیروز بیست ماهه شدی گل مادر اصلا باورم نمیشه که اینقدر زود گذشت خیلی شیرین زبونی عزیزم کامل صحبت میکنی و کلمات رو با لحن شیرینت زیبا تر میکنی دیروز یک ربع مونده بود که غذا آماده بشه (ماکارونی) شما گفتی دباب(کباب) و اصلا حاضر به خوردن هیچ چیز نشدی منم سریع گوشت چرخ شده بیرون آوردم و با پیاز برات کباب رو آماده کردم (اینقدر با اشتها کباب میخوری آدم کیف میکنه) راستی بعضی از دوستام پرسیده بودند برا چی پندار رو بردم بینایی سنجی و چجوری اینکار انجام میشه و آیا شما همکاری کردی یا نه؟ باید بگم نی نی ها از یک سالگی تا 6 سالگی هر سال باید بینایی سنجی شرکت کنند. من نتونستم شما رو پارسال ببرم و ام...
18 ارديبهشت 1392

دندون هفدهم ...

سلامممم عزیز دل مادر حالت خوبه؟ مامان عاشقتم بخدا دیروز یکم سرم درد میکرد رفتم خوابیدم، شما هم به مامان جون و بابا گفته بودی: مامان درررررد بعد یا دست به سرت اشاره کرده بودی خیلی مهربونی کلمه بابا بابا از دهنت نمی افته تو خواب هم گاهی میگی بابا بابا. عاشق فوتبالی   و دیروز کلی با بابایی سر بازی استقلال خوشحالی کردی و تو خونه دور افتخار زدی و دستت رو مشت کردی و بلند کردی و گفتی گللللللللللللللللللللللللل و اما... امروز عصر شربت زینکت رو بهت دادم و بعد با انگشت و آب خنک لثه هات رو ماساژ میدادم متوجه شدم بعلههههههههههههههههههه کنار دندون کرسی سمت چپ پائین یکی دیگه از دندون کرسی ها جوانه زدند. مبارک باشه مامان جونم الا...
16 ارديبهشت 1392

روز مادر

مادر، بوسه بر دستان خسته تو جانم را زنده می کند و دیدار تو عشق را در دلم به ارمغان می آورد. ایمانم از دعای توست و خدایم را از زبان تو شناخته ام ، عبادت را تو به من آموخته ای ، مادر ! ای الهه مهر. تو گلی خوشبو از بهشت خدایی که گلخانه د لم از عطر تو سرشار است ، از تبار فاطمه ای و گویی وجود تو را با مهر فاطمه سرشته اند پس همیشه دعایم کن چرا که دعایت سرمایه فردای من است. مادرم ! به پاس آنچه به من داده ای ، به ستایش محبتهای بی اندازه ات ، و به وسعت همه خوبیهایت دوستت دارم.   امروز روز مادر بود.خیلی حس خوبی دارم که مادر تو هستم پندار جونم نفسهام به نفسهای تو بنده بخدا خدایا لذت مادر شدن رو به همه کسانی که از این ن...
12 ارديبهشت 1392

ادامه پروژه پوشک دیگه بسه ...

سلام جیگر گوشه حالت چطوره؟ خیلی دوستت دارم بخدا این روزها دیگه با مامان بیشتر همکاری میکنی.ولی یه وقت هایی هم شیطنت میکنی و دیر میگی جیش و یکمی شلوارت خیس میشه. سلیقه ات به دایی مجید رفته؛عاشق هندوانه ای و از طالبی بدت میاد. توی بستنی خوردن هم کسی به گرد راهت نمی رسه. باباجون محمد روز 7 اردیبهشت ماه برات یه سه چرخه از احمد آباد گرفت.چون شما عاشق موتور هستی و هر وقت تو خیابون موتور میدیدی، دستات رو به حالتی که فرمون موتور رو گرفته باشی میگرفتی و مچ دستت رو میچرخوندی و میگفتی قام قامممممممممممممم.  وقتی برگشتیم خونه حاضر نشدی سه چرخه ات رو تو حیاط بزاری و ما اونو به داخل آوردیم و شما اون رو  با ابزار پلاستیکی هایی...
10 ارديبهشت 1392

بیقراری نیمه شب

سلام گل مامان شبها ساعت 11 به بعد میخوابی.تا ساعت 3 یا 4 صبح خوابی و بعد یه کوچولو شیر میخوری و باز میخوابی تا ساعت 8 و نیم الی 9 صبح. اما, دیشب ساعت 4 و نیم بیدار شدی اونم با گریه!! شما هیچوقت با گریه بیدار نمیشی همیشه هر وقت که بیدار بشی خنده رو لبهات هست،اما اینبار وقتی بیدار شدی فقط گریه میکردی و جیغ میزدی و به هیچوجه حاضر به شیر خوردن و خوابیدن نشدی. تا ده دقیقه با چشمای نیمه باز گریه کردی و بابایی هم بیدار شد بعد یکم آروم شدی و دست منو گرفتی و بردی سمت سبد اسباب بازی هات و گفتی بازی  بازی. منم نشستم و باهم ماشین بازی کردیم ، عروسک بازی کردیم ... اما حاضر نشدی که بخوابی و دوباره به گریه افتادی و مامان جون و بابا جو...
31 فروردين 1392

تلاش در انجام پروژه"پوشک دیگه بسه"

سلام خوبی پسر نازم؟ عزیز دلم دو سه روزه داریم تلاش میکنیم تا از پوشک خلاص بشی الان هوا گرمه و توی این هوا با پوشک واقعا اذیت میشی. روز اولی که خواستیم این کار رو شروع کنیم (من و بابا باکمک هم)از توالت فرنگیت استفاده کردیم،اما شما اصلا حاضر نبودی توش (جیش)کنی. فقط میرفتی کارتهای بازی خودت رو می آوردی و قایم میکردی تو لاکپشتت(توالت فرنگی ات)و درش رو میبستی!!!! بعد فقط حاضر شدی روش بشینی البته دستشویی تو حمام میکردی و من هر بار باید کل حمام رو میشستم و ضد عفونی میکردم.هر یک ربع یکبار می بردمت تا زمان دستم بیاد روز اول فقط دوبار لباست خیس شد و به اصطلاح از دستت در رفت که بگی. اکثرا آخر شب یا اول صبح پی پی میکنی منم رو این حساب ...
25 فروردين 1392

دایره لغات پندار 3

سلام اومدم تا برات از کلماتی که میگی و کارهای جالبت بگم: البته تقریبا هر چی که بگیم رو تکرار میکنی اما بعضی ها رو با لحن خاص خودت میگی که بامزه تره : دادی = دایی دگی = دکمه دوغ بند = امر به بستن چیزی پسته = با فتحه روی ت قاقا = هر خوراکی که میبینی قند چای مانی = ماهی حموو = حمام ده پنج یک سس ماشین سبزی چوب شور آجی هنی نی = هندوانه   اما کارهای بامزه ات: یکی تیو تیو کردنه که انگشتت رو مثل تفنگ میگیری جلومون و میگی تیو تیو (صدای شلیک) تا ما الکی خودمون رو به مردن بزنیم. دیگه اینکه موقع خواب چشات رو میبندی و خرو پف میکنی که بگی من خوابم. شب هم موقع خواب سمت راست من میخوابی و نصفه شب از ر...
19 فروردين 1392

19ماهگی پندار جونم

سلام سلام ما برگشتیم این چند روز سرعت اینترنت افتضاح بود و من نتونستم مطلب بزارم امروز 17فروردین ماه مصادف هست با 19 ماهه شدن عسل مامان،مبارکه عزیزم روز سیزده بدر هم همراه با مامان جون اینا و عمو احمد (پسر عمه بابا)و خانواده اش رفتیم کنار پل ایستگاه دوازده بین نخلها خیلی خوش گذشت. اینهم عکسای این چند وقت: البته در ا دامه مطلب...   اول عکسهای جشنواره نوروز (محوطه برج میلاد): و این هم عکس 19 ماهگی پسر طلا: و پس از چند دقیقه پندار عوض میشود:   ...
17 فروردين 1392

سال نو مبارک

سلام سلام عزیزم سال نو مبارک قشنگم امسال اولین سالی بود که بعد از عقد با بابایی، سال نو ما تهران بودیم. کنار سفره مامانی سفره کوچیک اما با صفامون رو پهن کردیم و با هم دعا کردیم و سال رو تحویل کردیم. ما تا روز 5 فروردین تهران هستیم و بعد به آبادان برمیگردیم. بعد از سال تحویل دایی مجید و ما باهم رفتیم پارک پلیس تا شما بازی کنی و شاد باشی.ماشالله چقدر تو پارک شاد بودی و بازی کردی بعد هم به خونه مامانبزرگ گل افروز و دایی محمد رفتیم و بعد از کلی مهمون بازی آخر شب به خونه برگشتیم. روز اول فروردین هم صبح به خونه خاله عصمت رفتیم و بعد از ظهر هم منزل آقای باغانی.در راه برگشت بودیم که زهرا جون(دختر خاله مامان)تماس گرفت و برای ع...
2 فروردين 1392